گول

معنی کلمه گول در لغت نامه دهخدا

گول. ( ص ) أبله. نادان. ( برهان قاطع ) ( سراج اللغات )( فرهنگ رشیدی ) ( فرهنگ سروری ). احمق. ( فرهنگ رشیدی ) ( فرهنگ شعوری ). آنکه او را زود فریب توان داد. کودن.کانا. پَپِه. پَخمه. چُلمَن. خُل. چِل. آب دندان. ( یادداشت مؤلف ). اَبِک. اَخرَق. اَخلَف. اَدعَب. اَرعَب. اَرعَل. اَعشَر. اَعفَت. اَلفَت. اَنوَک. اَورَه. بائک. تِلِقّاعَة. جَخ . جِنعاظ. جِنعَظ. جَلَنفَع. حائن. خالِف. خالِفَة. خَباجاء. خَبِج. خَرِق. خَطِل. خَلِط. خَولَع. خُنفُع. خَوقاء. دائق. داحِق. داعِکَه. دانِق. دُرَینَة. دُعبوب. دُعبوس. دَعثَر. رِجرِجَة. رَدیغ. رَطی. رَفِل. رَقیع. رَهدَل. رُهدُل.رِهدِل. زَبون. ضاجِع. ضَبیس. ضَبَغطی. ضَبَغطَری. ضَعیف. طُرقَة. طُغامَة. طِمُل. طَنَخَة. عَباماء. عَتاهَة. عَثول. عَجاج. عَدیم. عَفِک. عَفکَل. عَفَلَّط. عفلیط. عَنکَد. غَبین. غَبی. ( منتهی الارب ). غافِل ( نصاب الصبیان ). ( منتهی الارب ). غِر. غِرَّة. غَریر. غُمُر. غُمر. غَنثَر. غُنثُر. کَنتَح. کَنثَح. لِباج. لُطَخَه. لَغب. لَغوب. لَفیک. لُقّاعَة. لَطّیخ. مَأج. مارِغ. مُضّاغَة. مَضجوع. مَطّاخ. مُغَمَّر. مَفَج. مَنطَبَة. مِرّیخ. نُغبُق. نُغنُع. وَجب. وَغبَة. ( منتهی الارب ). وَغد. ( المنجد ). وَغم. ( منتهی الارب ). وَقب. یَهفوف. هُبَکَة. هِبَنَّق. هِبَنَّک. هُجاءَة. هِجرَع. هِجع. هِجعَة. هِرج. هَرِش. هِرز. هِطل. هُکعَة. اَهفاء. هِلبَوث. ( منتهی الارب ) :
آن توئی کور و توئی لوچ و توئی کوچ و بلوچ
آن توئی گول و توئی دول و توئی پایت لنگ.خطیری ( از لغت فرس ).از قاضی احمد به ادب کردن آن گول
نوبت به دگر ماند و دگر ماند و دگر ماند.سوزنی.غوره ها را که بیارائید غول
پخته پندارد کسی که هست گول.مولوی.آن زنی میخواست تا با مول خود
جمع گردد پیش شوی گول خود.مولوی.گوئی که بفهم از من آن را که توان فهمید
بر گول چنین خود را نادان نتوان کردن.حیاتی گیلانی ( از بهار عجم ).احمق مائق ؛ گول بیهوش.( منتهی الارب ). اَخرَق ؛ گول و نادان در کار. اَرعَن ؛مرد گول زود سخن فروهشته گوش. اِستِغباء؛ گول شمردن کسی را. اِستِعاش ؛ گول شمردن کسی را. اَضوَط؛ مرد گول و خرد زنخ و کژ زنخ. اءَعثی ̍؛ مرد گول گرانجان. اِهفاء؛ مرد گول بی خرد. اَولَق ؛ مرد گول. خَجّاجَه ؛ مرد گول نادان. خَضاض ؛ مرد گول. خُبتُل ؛ مرد گول و شتاب زده که اقدام کند بر مکروه مردم. خَلباء؛ زن گول. خَلبَن ؛ زن گول. دائق ، مائق ؛ سخت گول. داق ، دَوق ، دَواقِة، دَوَی ؛ مرد گول و ملازم جای خود. ظَیاءَة؛ مردگول. عُسقُد؛ گول. عَنفَک ؛ گول از مرد و زن. غَثیثَة؛ گول بی خیر. فَدِش ؛ مرد گول و نادان در کار. قَشَع؛ گول بدان جهت که عقل او از وی واشده و دور و پراکنده گردید. لُعبَة؛ گول بی خرد که بدان فسوس کنند و بازی بازند. مُجَع؛ گول که چون نشیند برنخیزد. مِعزال ؛مرد سست و گول. هُنَّباء؛ زن گول و نادان که در کار زیرکی و استادی کردن نتواند. هَبَنَّق. گول کوتاه بالا.هبنک ، هَوف ؛ مرد تهی بی خیر و گول و بددل. هَوک ؛ گول با اندکی زیرکی. ( منتهی الارب ). || لوچ. ( لغت فرس اسدی ) :

معنی کلمه گول در فرهنگ معین

۱ - (ص . )ابله ، نادان . ۲ - (اِ. ) مکر، فریب . ۳ - دلق .
(اِ. )۱ - حوض . استخر، تالاب . ۲ - دریاچه .

معنی کلمه گول در فرهنگ عمید

جایی که آب کمی در آن ایستاده باشد، تالاب، حوض: گولی تو از قیاس که گر برکشد کسی / یک کوزه آب از او به زمان تیره گون شود (عنصری: ۳۳۰ ).
۱. ابله، نادان، احمق.
۲. مکر و فریب.
* گول زدن: (مصدر متعدی ) [عامیانه] فریب دادن.
* گول خوردن: (مصدر لازم ) [عامیانه] فریب خوردن.

معنی کلمه گول در فرهنگ فارسی

ابله، نادان، احمق، به معنی مکروفریب هم گفته شدهگول زدن:فریب دادنگول خوردن:فریب خوردن
( اسم ) ۱ - حوض . ۲ - استخر تالاب . ۳ - دریاچه .
دهی است از دهستان چهاردوئی بخش مرکزی شهرستان مراغه در ۸۳ هزار گزی جنوب خاوری مراغه و ۴۵٠٠ گزی خاور راه شوسه شاهین دژ به میاندو آب این ده در جلگه واقع .

معنی کلمه گول در ویکی واژه

imbroglio
ابله، نادان.
مکر، فریب.
دل
حوض. استخر، تالاب.
دریاچه.

جملاتی از کاربرد کلمه گول

آن زنی می‌خواست تا با مول خود بر زند در پیش شوی گول خود
چون مبارک نیست بر تو این علوم خویشتن گولی کن و بگذر ز شوم
در حدیث آمد که تسبیح از ریا همچو سبزهٔ گولخن دان ای کیا
تازه شنیدم که داده او به یکی پول تا که شما را، به این زند گول
از باشگاه‌هایی که در آن بازی کرده‌است می‌توان به باشگاه فوتبال ونتزیا، باشگاه فوتبال کومو، باشگاه فوتبال پرو ورچلی، و باشگاه فوتبال یو. اس. پرگولیتزه اشاره کرد.
گول کهنه‌ای داشتی درختا ز دیبای چین داری اکنون قبا
در خواب شو ز عالم وز شش جهت گریز تا چند گول گردی و آواره سو به سو
به آب ریا کشته سبز این چمن مخور گول عمامه نارون
الکساندر گولووین (روسی: Алекса́ндр Я́ковлевич Голови́н؛ زاده ۱ مارس ۱۸۶۳ – درگذشته ۱۷ آوریل ۱۹۳۰) یک نقاش و طراح باله اهل امپراتوری روسیه بود.
پیشت من ابجد خوان چون دایره سرگردان هر کس بکسی حیران من گول بپند تو
مایکل گینگولد از رو مورگ ترکیب‌بندی فیلم‌برداری و طراحی صدای فیلم را ستود و نوشت که فیلم «شما را به دوران کودکی برمی‌گرداند که در نیمه‌شب در رختخواب دراز کشیده و به صداهای عجیب و غریبی که از جای دیگر خانه می‌آید گوش می‌کنید و در این فکر هستید که از چه چیزی می‌تواند باشد.» او افزود که فیلم اغلب ترجیح می‌دهد نه نشان دهد، و نه بگوید، «اما تا جایی جواب می‌دهد که درخواست ساده آن صدای خارج از صفحه مبنی بر «به زیر تخت نگاه کن» شما را از انتظار گزگز می‌کند و یک افکت صوتی ساده می‌تواند شما را به لرزه درآورد.»
(عدد گوگول) نقطه دارد که برای محاسبه بسیار بزرگ است.
کونلوم اول مخمور گوزلردن دگول آزارسیز کیم گوروپدور بوخراب اولموش ایوی بیمار سیز
این کتاب داستان سفری به اطراف جزایر کرگولن در جنوب اقیانوس هند است. این رمان به عنوان پاسخی به کتاب روایت آرتور گوردون پایم، از نانتوکت نوشته ادگار آلن پو که در سال ۱۸۳۸ منتشر شد، نوشته شده است.
آوه که شد فضولی در خون چند گولی رحمی بکن بر آن کش در شور و شر کشیدی