گوشمالی

معنی کلمه گوشمالی در لغت نامه دهخدا

گوشمالی. ( حامص مرکب ) سیاست. تنبیه. مجازات :
از حلقه او به گوشمالی
گوش ادبم مباد خالی.نظامی.رجوع به گوشمال شود.
- گوشمالی دادن ؛ گوشمال دادن.
رجوع به گوشمال دادن شود.
|| در اصطلاح موسیقی کوک کردن و به ارتعاش درآوردن سیم یا زه ذوات الاوتار یا سازهای زهی :
مالشی بایست ما را زان که بربط را همی
گوشمالی شرط باشد تا درآید در نوا.سنایی.

معنی کلمه گوشمالی در فرهنگ معین

(حامص . ) تنبیه .

معنی کلمه گوشمالی در فرهنگ عمید

۱. مالیدن گوش کسی.
۲. [مجاز] تنبیه و ادب کردن، گوش تابی: چون جفا آری فرستد گوش مال / تا ز نقصان وا روی سوی کمال (مولوی: ۳۴۹ ).

معنی کلمه گوشمالی در فرهنگ فارسی

مالیدن گوش کسی، کنایه ازتنبیه وادب کردن، گوشمال هم میگویند، گوشتابی نیزگفته شده
۱ - تنبیه سیاست مجازات : از حلق. او به گوشمالی گوش ادبم مباد خالی . ( نظامی ) ۲ - گوشمال دادن ۲ : مالشی بایست ما را زانکه بربط راهمی گوشمالی شرط باشد تا در آید در نوا. ( سنائی )

معنی کلمه گوشمالی در ویکی واژه

تنبیه.

جملاتی از کاربرد کلمه گوشمالی

تا می زند طبیعت بر چنگ لهو ناخن زاستاد همچو بربط محتاج گوشمالی
طپانچه نقد نشاط است و گوشمالی مالش چه آرزو کنم از دف‌، چه از رباب‌ گزینم
شوریده کرد ما را عشق پری جمالی هر چشم زد ز دستش داریم گوشمالی
چون چنگم ار نوازی از وصل خویش یک شب یابند دشمنانت چون عود گوشمالی
از گردش چرخ هر زمانم بر دست غم تو گوشمالیست
گو مشو مغرور اگر چرخش زبهر جاه تو گوشمالی دیرتر یا سیلیی کمتر زدست
گوشمالی دهد ایام ولیکن نه به خشم تا هنر با خرد آمیخته گردد ز عبر
برگذر بودن حسن گل و خوبی بهار گوشمالی است که مشغول تماشا نشویم
دستبردی بود گفتی از نبرد سنجری گوشمالی کان به اهل خیبر از حیدر رسید
مکتب آفاق از بس درسگاه عبرت است گوشمالی بود هر حرفی‌کز استادم رسید