گوشان
معنی کلمه گوشان در فرهنگ معین
معنی کلمه گوشان در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه گوشان
تو ز ما فارغی و حلقه به گوشان درت گوش امید به در، منتظر فرمانند
قمری بود ز حلقه به گوشان سرو و من آن قمریم که سرو بود پای بست من
هرچند ز چشم زرد گوشان سرخ است رخم ز خون جوشان
گرچه از حلقه به گوشان قدیم است ترا صائب دلشده شرمنده انعام تو نیست
با محنتی که دارند از آشنایی تو بیگانگان شنودند آواز گفت و گوشان
خال را می کند از حلقه بگوشان خط سبز عاقبت دزد گرفتار عسس می گردد
حلقه به گوشان شوق با المش خوش دلند خانه به دوشان عشق با ستمش خرمند
تا آسمان ز حلقه به گوشان ما شود کو عشوهای ز ابروی همچون هلال تو
حلقه کعبه اگر چنبر جعدش بیند شود از حلقه بگوشان خروشان و دخیل
خانوادهٔ دریاگوشان یک سرده (جنس)، چهار تا هفت زیرسرده و در حدود ۱۰۰ گونه دارد.
چه عجب گر به دعایی دل شب یاد کنند صائب از حلقه بگوشان سحرخیزان است