معنی کلمه گوساله در لغت نامه دهخدا
یکی خرد گوساله در پیش اوی
تنش لاغر و خشک و بی آبروی.فردوسی.کی سزد حجت بیهوده سوی جاهل
پیش گوساله نشاید که قُران خوانی.ناصرخسرو.با گاو زَری که سامری ساخت
گوساله شمار زرگران را.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 35 ).یا سم گوساله و دنبال گرگ
بر سر طور و شبان خواهم فشاند.خاقانی ( دیوان چ سجادی 142 ).سامری سیرم نه موسی سیرت اَر تازنده ام
در سم گوساله آراید ید بیضای من.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 322 ).- امثال :
تا گوساله گاو شود دل مادرش آب شود ، یا: دل صاحبش آب شود. ( امثال وحکم ج 1 ص 537 ).
گاومان دو گوساله زاییده است . ( امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1266 ).
گوساله ٔبسته را میزنند. ( امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1329 ).
گوساله بسته ملانصرالدین است ؛ گویند ملا دو گوساله یا دو بز داشت ، یکی از آن دو بگریخت ، ملا پس از کوشش بسیار از گرفتن حیوان عاجز آمده بازگشت و بز یا گوساله بسته را به زدن گرفت. گفتند چرا چنین کنی ، گفت شما ندانید اگر این یک بسته نبود از دیگری چابکتر می دوید. ( امثال و حکم ج 3 ص 1330 ).
گوساله به روزگار، گاوی گردد. ( امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1329 ).
گوساله به زور میخ میجهد ؛ یعنی حکم عرض دارد که قائم به غیر است. ( آنندراج ).
گوساله به نردبان و اشتر به قفس . ( امثال و حکم ج 3 ص 1330 ).
گوساله گو نمی شود ( این مثل در ملایر معمول است ). ( امثال و حکم ج 3 ص 1330 ).
گوساله مادر حسن ؛ تعبیر مثلی به معنی ابله و کانا. ( امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1330 ). مثل گوساله مادرحسن ؛ آنکه بی اذن و اجازتی همه جا در شود. احمق. ( امثال و حکم ج 3 ج 1480 ).
گوساله من پیر شد و گاو نشد. ( امثال و حکم ج 3 ص 1330 ).