معنی کلمه گوری در لغت نامه دهخدا
خوریم آنچه از ما به گوری خورند
بریم آنچه از ما به غارت برند.نظامی ( شرفنامه ص 484 ).رجوع به ترکیب «گوری کردن » شود.
- گوری کردن ؛ عشرت و نشاطکردن. به عشرت و نشاط رفتن :
گوری کنیم و باده کشیم و بُویم شاد
بوسه دهیم بر دو لبان پری وشان .رودکی.|| حرص و طمع. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) نامی است که در رامسر به اوری ( درختی است جنگلی ) دهند. رجوع به اوری شود. || گودالی که در فارس و سواحل و بنادر وقشلاقات بکنند مانند گور و قبر و چاه ، و غالباً سر آن تنگ است و زیر آن فراخ است و گندم را در آن زیر زمین انبار کرده ، سر آن را ببندند که جز خودشان کسی نداند که در آنجا انبار گندم است ، و این کار را گاهی برای حفظ از دشمن و لشکر بیگانه نمایند و گاهی برای حفظ گندم و زیادتی قیمت آن به جهت فروختن ، چون قیمت غله گران گردد گندم را بیرون آورند و بفروشند، و آن گندم را نیز گندم گوری گویند. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ).
گوری. ( اِخ ) دهی است از دهستان مرغا از بخش ایذه شهرستان اهواز واقع در 36 هزارگزی باختر ایذه. کوهستانی و معتدل و سکنه آن 219 تن. آب آن از چشمه است. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
گوری. ( اِخ ) دهی است از دهستان شهرکی بخش شیب آب شهرستان زابل واقع در 23000 گزی شمال خاوری سکوهه و 1200 گزی شوسه زاهدان به زابل. جلگه و گرمسیر معتدل است. سکنه آن 3308 تن. آب آن از رودخانه هیرمند است. محصول آن غلات و لبنیات و صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه و گلیم و کرباس بافی و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
گوری. ( اِخ ) دهی است از دهستان خسروشیر بخش جغتای شهرستان سبزوار واقع در 15 هزارگزی شمال خاوری جغتای ، سر راه اتومبیل رو نقاب که 347 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات ، پنبه ، زیره و شغل اهالی زراعت است. راه اتومبیل رو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
گوری. ( اِخ ) کوری. غوری. قصبه ای است در گرجستان که حکومت گاه قدیم سلاطین کارتیل بوده است و شاه عباس آن را فتح کرد. ( از عالم آرا ص 877 ). رجوع به غوری شود.