معنی کلمه گوراب در لغت نامه دهخدا
مردم دانا نرهد زین دو گور
بالا گوراب و فروچاه گور.امیرخسرو دهلوی.جهان غرق بادا به دریای شور
که بالاست گوراب و ته چاه گور.امیرخسرو. || و زمین شوره زاری باشد در صحرا که از دور به آب ماند و آن را سراب میگویند. ( برهان ). قَلْت. ( حبیش تفلیسی ). رَدْهة. ( حبیش تفلیسی ). سراب. گوراب. ( محمودبن عمر ) :
بهر آب ار روی سوی گوراب
گم کنی جان و زو نیابی آب.عنصری.رجوع به کوراب شود.
|| و چاقشورساق کوتاه پشمی را نیز گفته اند که به جهت دفع سرما در زیر موزه پوشند، و معرب آن جوراب است. ( برهان ). گورب. جوراب. جورب ( معرب ). کردی گوره ( جوراب ، پوشش پا )، غوره ، گوره . ( حاشیه برهان قاطع چ معین ).
گوراب. ( اِ ) هفته بازار. رابینو آرد: این بازارها که گوراب نامیده میشوند، محلی است که هفته ای یک بار در آنجا بازار خریدوفروش برقرار میشود، ولی روزهای دیگر به کلی از جمعیت خالی است. این بازارها فقط در گیلان و مغرب مازندران تشکیل میشود و بنابه رسم و عادت فاصله آنها باید دست کم تقریباً یک فرسخ باشد. ( ترجمه مازندران و استرآباد رابینوصص 36-37 ). رجوع به متن انگلیسی این کتاب ص 16 شود.
گوراب. ( اِخ ) ده کوچکی است در جنوب دولت آباد ملایر. مینورسکی آرد: از این توصیف [ توصیفی که در ویس و رامین از گوراب شده ] جای تردیدی نمی ماند که گوراب همان جوراب است که جغرافی نویسان عرب ، آن را در ملتقای راه های نهاوند و همدان به کرج ( بر چهارده فرسنگی شرق نهاوند و دوازده فرسنگی جنوب همدان ) ( نگاه کنید به قدامه ص 199 ) ذکر کرده اند. هم اکنون نیز ده جوراب ( گوراب ) همان موقعیت را ( جنوب دولت آباد ملایر ) دارد ( ویس و رامین ، داستان عاشقانه پارتی ترجمه مصطفی مقربی در پایان ویس و رامین چ محمدجعفر محجوب ص 416 ). رجوع به فهرست نام جایهای کتاب ویس و رامین شود.
گوراب. ( اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی شهرستان فومن که در 13 هزارگزی شمال خاوری فومن ، کنار راه شوسه فومن به رشت واقع است. جلگه و معتدل مرطوب مالاریایی و سکنه آن 825تن است. آب آن از شاخ رز و استخر تأمین میشود. محصول آن برنج و توتون و ابریشم و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. ده باب دکان کنار راه شوسه دارد. این ده به دو قسمت به نام گوراب لشامندان و گوراب سیدیعقوب تقسیم میشود. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).