معنی کلمه گودر در لغت نامه دهخدا
گودر. [ گ َ دَ ] ( اِخ ) نام پسر شاپور. ( برهان ) ( رشیدی ) ( آنندراج ). رجوع به گودرز شود.
گودر. [ گ َ دَ ] ( اِخ ) نام پهلوانی ایرانی. ( برهان ) ( رشیدی ) ( آنندراج ). رجوع به گودرز شود.
گودر. [گُو دَ ] ( اِخ ) دهی است از بخش دهدز شهرستان اهواز که در 7 هزارگزی شمال دهدز، کنار راه مالرو لفنیان به گردبندان واقع شده است. کوهستانی و معتدل است. 105تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
گودر. [ دِ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از بخش راین شهرستان بم واقع در 24 هزارگزی شمال باختری راین و 27 هزارگزی باختر شوسه بم به کرمان. سکنه آن 35 تن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).