گوت. [ گ َ / گُو ] ( اِ ) کفل و سرین مردم را گویند، و به ضم اول و ثانی مجهول ، به زبان ترکی نیز همین معنی دارد. ( برهان ) ( آنندراج ). ترکی است ، در ترکی جغتایی «کوت » ( سرین ). «جغتایی ص 463». ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). گوت. [ گُت ْ ] ( اِخ ) قومی آلمانی که ابتدا در نزدیکی مصب رود ویستول ساکن بودند و سپس به مشرق اروپا رفتند. استروگتها ( گت های مشرق ) در قرن 3م. در پانونی و مزی ساکن بودند. گتهای غربی یا ویزی گت به سرپرستی آلاری ( پادشاه آنان متوفی به سال 410 م. ) در سال 410 م. امپراتوری رم را محاصره کردند.در فارسی بیشتر این کلمه را به صورت گت می نویسند.
معنی کلمه گوت در فرهنگ معین
(گَ یا گُ ) [ آرا. سر. تر. ] (اِ. )کفل ، سرین .
معنی کلمه گوت در فرهنگ فارسی
( اسم ) کفل سرین . قومی آلمانی که ابتدا در نزدیکی مصب رود ویستول ساکن بودند و سپس به مشرق اروپا رفتند .
معنی کلمه گوت در ویکی واژه
اصطلاح بسیار کهن شاید منسوب به گوتی، قبیلهای با هویت ناشناخته. گوت، گوتی، گوتیوم، گوتیان اصطلاحاتی هستند با ریشه و منشا مشترک رایج از هزاره سوم تا هزاره اول پیش از میلاد در تمدن بینالنهرین. کفل، سرین.
جملاتی از کاربرد کلمه گوت
مانند تأثیر فردوسی بر متیو آرنولد انگلیسی و تأثیر حافظ بر گوته.
چو رخشان کند رخ ز شرق آفتاب زحل خواه گوتاب و خواهی متاب
بگوتا سرش را زتن برکنم غلامی که داری به گلشن منم
نه چون دیگر بتان سنگین بنا بود زنی گوت م رکیشر اهلیا بود
خشک بندی ندید نیکوتر هیچ خاموش ازو سخنگوتر
معجز جان بخشی روح القدس در دهن لعل سخنگوت دید
گوته بود از ساغر می دست امیدم یا مصطبهٔ خانهٔ خمار بلند است
تیغ را گوتو درنیام بخسب که خود اقبال شاه کارگرست
آلیس کایمی (متولد آلیس مالاگوتی کایمی در ۱۷ مارس ۱۹۹۰) خواننده و ترانهسرای برزیلی است. او نوه دوریوال کیمی, دختر دانیلو کایمی و سیمون کیمی و خواهرزاده نانا کیمی و دوری کیمی است.
کیوان که گوتوال سپهرت هر شبی بر درگه تو بندگی پاسبان کند
چنین حسنی که دارد پارسی گوترک شوخ من نه از شهر عجم خیزد نه درملک عرب دیدم
ز ابر و آفتاب اندیشه ات گوته بود زانرو در از گنجینه دریا و لعل از جیب کان بینی