گواری

معنی کلمه گواری در لغت نامه دهخدا

گواری. [ ] ( اِخ ) تیره ای از طایفه خدیوی ممسنی فارس. ( جغرافیای سیاسی کیهان ص 90 ).

معنی کلمه گواری در فرهنگ فارسی

تیر. از طایف. خدیوی ممسنی فارس .

جملاتی از کاربرد کلمه گواری

و آن کجا بگوارید ناگوار شده‌ست و آن کجا نگزایست گشت زود گزای
تا تو به رزمی چو زهر زود گزایی تا تو به بزمی چو شهد نوش گواری
پس از تشنه کامان هاشم نژاد به کامی تو را خوشگواری مباد
هر چند که این سخن سربسته گفت و مبهم فرو گذاشت تعظیم آن حال را و بزرگواری قدر مصطفی را (ص)، اما در بعضی‌ کتب آورده‌اند که قومی از یاران پرسیدند از مصطفی (ص) که این وحی چه بود، و مصطفی آن قدر که حوصله ایشان برتافت بیان کرد گفت رب العالمین از امت من گله کرد گفت یا محمد، من که خداوندم بنیک عهدی خود برای امّت تو در دوزخ هیچ درک نیافریده‌ام و ایشان به بد عهدی خود خویشتن را بجهد در دوزخ افکنند. یا محمد، معزّ و مذلّ منم. عزیز اوست که من عزیز کنم، ذلیل اوست که من ذلیل کنم، ایشان عزّ از جای دیگر می‌جویند و ذلّ از جای دیگر می‌بینند.
خدایگانی جاوید را تو داری مهر بزرگواری و فرهنگ را تو بندی کار
می‌برد به شرط سوگواری بر هفت فلک خروش و زاری
بزرگواری دریادلی که در بخشش به پیش جودش دریا کم آید از فرغر
اول آیین سوگواری داشت نقش پیروزه بر عقیق نگاشت
آنفیلوجینو گواریسی آخرین بازی ملی خود را در سال ۱۹۳۴ میلادی انجام داد.
اظهار بزرگواریش را عامر نسبان عماریش را
بزرگواری وکردار او و بخشش او ز روی پیران بیرون برد همی آژنگ