معنی کلمه گوار در لغت نامه دهخدا
تشنه می گوید که کو آب گوار
آب می گوید که کو آن آبخوار.مولوی.رجوع به گوارا و گواران شود.
- آسان گوار ؛ خوشگوار. سهل گوار.
- بدگوار ؛ آنچه دیر هضم شود.
- به گوار بردن ؛ هضم کردن : و شهوت طعام بفزاید و طعام رابه گوار برد ( یعنی شراب ). ( الابنیة عن حقایق الادویة ).
- حیوان گوار ؛ حیات بخش :
بیا ساقی آن آب حیوان گوار
به دولت سرای سکندر سپار.نظامی.- خوشگوار ؛ آسان گوار. سهل گوار. که زود هضم شود. شیرین و لذیذ. خوشمزه. مطبوع :
چو خواهد می خوشگوارش دهند.نظامی.که چشمه کند خورد را خوشگوار.نظامی.دلا اگرچه که تلخ است بیخ صبر ولیک
چو بر امید وصال است خوشگوار آید.سعدی.- دشگوار ؛ ناگوار. بدگوار.
- دیرگوار ؛ آنچه دیر هضم شود. آنچه گلوگیر باشد : شفتالو چندانکه جِرمش سخت تر بود دیرگوار باشد. ( نزهة القلوب ).
- روشن گوار ؛ خوشگوار :
نخورده میی دید روشن گوار
یکی باغ دربسته پر سیب و نار.نظامی.- سهل گوار ؛ خوشگوار.که آسان از گلو پایین رود و هضم شود.
- شیرین گوار ؛ شیرین. خوشگوار. آسان گوار :
نگویم می لعل شیرین گوار
که زهر از کف دست او نوش بود.سعدی ( طیبات ).تیغ جفا گر زنی ضرب تو آسایش است
روی ترش گر کنی ضرب تو شیرین گوار.سعدی ( طیبات ).- ناگوار ؛ بدگوار. که دیر هضم شود. که به آسانی از گلو پایین نرود :
ز خرما بدستی بود تا به خار
که این گلشکر باشد آن ناگوار.نظامی.- ناخشگوار؛ ناخوشگوار. ناگوار. بدگوار.
- نوشگوار ؛ شیرین گوار. خوشگوار.
|| ( اِ ) سبدی بزرگ که باغبانان دارند. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). کوار. کواره. گواره :
گوارت بیارم که زر کن شمار
نگویم که خاک آور اندر گوار.اسدی.رجوع به کوار و کواره و گواره شود. || ( اِخ ) طایفه ای از صحرانشینان باشند در هندوستان. ( برهان ).
گوار. [ گ َ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان قره کهریز بخش سربند شهرستان اراک که در 40 هزارگزی شمال خاوری سربند و 8 هزارگزی راه عمومی واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه آن 1261 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات ، بنشن ، چغندر و انگور و شغل اهالی زراعت و قالیبافی. راه آن مالرو است و به سختی اتومبیل میرود. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).