گوا
معنی کلمه گوا در لغت نامه دهخدا

گوا

معنی کلمه گوا در لغت نامه دهخدا

گوا. [ گ ُ ] ( ص ، اِ ) مخفف گواه باشد، به عربی شاهد گویند. ( برهان ). گواه. ( جهانگیری ). بینه. ( نصاب ) :
بر این مهر و منشور یزدان گواست
که ما بندگانیم و او پادشاست.فردوسی.کنون تخت ایران سزاوار توست
بر این بر گوا بخت بیدار توست.فردوسی.از این راه اگر بازگردی رواست
روانم بر این پند من بر گواست.فردوسی.بر فضل او گوا گذراند دل
گرچه گوا نخواهند از خستو.فرخی.فرخ پی است بر ملک و بر همه جهان
وین ایمنی و نعمت چندین بر این گواست.فرخی.برادرْم زنده ست و با من گواست
در آن نامه هم نام و هم خط ماست.اسدی.گواشان چنین است در کفر خویش
بر آن کاین جهان بد همیشه ز پیش.اسدی.اگر دیو بستد خراسان ز من
گوای منی ای علیم قدیر.ناصرخسرو.بر حسرت شاخ گل در باغ گوا شد
بیچارگی و زردی و گوژی و نوانیش.ناصرخسرو.همه دعوی که سخا کرد و کند هست به حق
زآنکه دعوی سخا را دو کف تو دو گواست.
مسعودسعد ( دیوان چ رشید یاسمی ص 73 ).
تو را به دست گهربار بر ده انگشت است
که بر سخاوت و جود تو هر دهند گوا.معزی.گواه عشق من است اشک لعل و چهره زرد
که حق درست نگردد چو بی گوا باشد.ادیب صابر.اگر به صدر تو دعوی کنم دعا گویی
گوا گذارم بر گفت خود عدول و ثقات.سوزنی.چنان مدان که تغافل نموده باشم از آن
که بر تباهی حالم همین قصیده گواست.انوری.من که خاقانیم به هیچ بدی
بد نخواهم گواست یزدانم.خاقانی.بر چشم من آن ماه جهانسوز رقم بود
بر عشق من آن ماه روانسوز گوا بود.خاقانی.اگرچه بعد همه در وجودش آوردند
قدوم آخر او بر کمال اوست گوا.خاقانی.نگه دارنده بالا وپستی
گوا بر هستی او جمله هستی.نظامی.بند سر نافه گرچه خشک است
بوی خوش او گوای مشک است.نظامی.تو مرا کشتی و خلقی است گوا
کس ز قول تو گوا نپْذیرد.عطار.دعوی مشتاق را شرع نخواهد بیان
گونه زردش دلیل ناله زارش گواست.

معنی کلمه گوا در فرهنگ معین

(گُ ) (اِ. ) مخفف گواه .

معنی کلمه گوا در فرهنگ عمید

= گواه

معنی کلمه گوا در فرهنگ فارسی

آگاه، شاهد، گواه نیزگفته شده
( اسم ) گواه : ... گواست بر آنک طبیعت کلی خادم نفس کلی است .
مرکز ناحیه ای در هند که در ملبر واقع شده
( گو آ ) سرزمینی است در هندوستان بوسعت ۳۸۱۳ کیلومتر مربع که دارای ۸۵۸٠٠٠ تن جمعیت است .

معنی کلمه گوا در دانشنامه عمومی

گوآ (داغستان). گوآ ( به لاتین: Goa ) یک منطقهٔ مسکونی در روسیه است که در شهرستان آگولسکی واقع شده است.
گوا ( کونکانی:गोंय مراتی:गोवा پرتغالی:Goa ) نام شهری بندری و ایالتی در حاشیه جنوب غربی هندوستان است. گوا شامل بندر گوا و شهر گوای کهنه یا شهر قدیمی گوا در فاصله حدوداً ۴۰ کیلومتری آن می باشد.
طبیعت گوا با تپه های بسیار سبز در کنار رودهای فراخ با کشتزارهای برنج، نخل های فراوان و سایر درختان گرمسیری جلوه بسیار زیبایی دارد. وسیع ترین سواحل و مراکز تفریحی ساحلی هند در گوا قرار دارد و این شهر سالانه از صدها هزار گردشگر داخلی و خارجی پذیرایی می کند. سواحل گوا پهناور بوده و آفتابی درخشان و زیبا دارد. ۴۵۱ سال حکومت پرتغال بر این منطقه، باعث شده که تمام شهرها و حتی روستاهای گوا فرهنگی خاص داشته باشند.
نام گوا احتمالاً تلفظ پرتغالی یک واژه سانسکریت است که در «حماسه ماهابهاراتا» هم آمده. «گوپاراشترا» یا «گوواراشترا» به معنی مردم گاوبان.
قدمت شهر گوا را به قرن سوم پیش از میلاد نسبت می دهند زمانی که به عنوان بخشی از امپراتوری مایریان شکل گرفت؛ و از آن پس تحت حکومت های محلی یا خاندان های مهم هند بود.
در سال ۱۳۱۲ گوا تحت حکومت دهلی یا سلطنت دهلی قرار گرفت.
در سال ۱۴۹۸ واسکو دو گاما دریانورد پرتغالی توانست دماغه امید نیک قاره آفریقا را دور بزند و به هندوستان برسد. به این ترتیب دسترسی پرتغال و سایر اروپائیان به هندوستان و جزایر و بنادر اقیانوس هند آسان شد.
در روز ۲۵ نوامبر ۱۵۱۰ میلادی آلفونس دوآلبوکرک دریانورد و ماجراجوی پرتغالی بندر گوا را تصرف کرد. او با یک ناوگان جنگی بنادر استراتژیک زیادی در اقیانوس هند از جزیره هرمز در خلیج فارس تا مالاکا را تصرف کرد.
امپراتوری پرتغال شدیداً علاقه مند به گسترش قلمرو خود و تجارت ادویه بود. فتح شهر و بندر گوا برای تجارت پرتغال میان شبه جزیره عربستان و آسیای جنوب شرقی امری حیاتی بود.
بندر گوا پس از مدتی به مرکز امپراتوری استعماری پرتغال در جزایر هند شرقی و اقیانوس هند تبدیل شد و از پایگاه گوا بود که پرتغالی ها به سایر نقاط آسیا از جمله خلیج فارس دست اندازی کردند. اروپا به ویژه انگلستان منافع مادی خود در هند را زمانی دریافتند که پرتغالیان به هند راه یافتند و در منطقه گوا مستقر شدند.
هرچند پرتغالی ها مستعمرات و تصرفات خود را به تدریج از دست دادند اما بندر گوا تا سال ۱۹۶۱ در تصرف آنان باقی ماند و حتی در آن زمان نیز سالازار دیکتاتور پرتغال حاضر به تحویل بندر گوا به کشور مستقل هند نبود.
معنی کلمه گوا در فرهنگ معین
معنی کلمه گوا در فرهنگ عمید
معنی کلمه گوا در فرهنگ فارسی

معنی کلمه گوا در دانشنامه آزاد فارسی

گوآ. گوآ (Goa)
ایالتی در ساحل غربی هند، واقع در ۴۰۰ کیلومتری جنوب بمبئی (مومبای)، با ۳,۷۰۲ کیلومتر مربع مساحت و ۱,۳۶۴,۰۰۰ نفر جمعیت (۲۰۰۱). مرکز آن پاناجی است. گردشگری برای اقتصاد این استان اهمیت زیادی دارد. پرتغالی ها در ۱۵۱۰ گوآ را تصرف کردند. در ۱۹۶۱ با دمان و دیو یک سرزمین اتحادی را تشکیل می داد و در ۱۹۸۷ به ایالتی مستقل تبدیل شد. سلطۀ طولانی اروپا میراث زیادی درگوآ باقی گذاشت، ازجمله اقلیت بزرگ مسیحیان (۴۰درصد).

معنی کلمه گوا در ویکی واژه

مخفف گواه.

جملاتی از کاربرد کلمه گوا

ور نتوانست زنده داشت چرا کرد؟ عقل چه دارد در این حدیث گوائی؟
هر آن بلبل که با من دعوی هم نالگی دارد به خون او گواهی می دهد سرخی منقارش
بزرگوارا از روی شوق قاآنی دهد به مدح تو زیور عروس دیوان را
باده‌خوار اندر طرب بادی و خصمت سوگوار کامران اندر ظفر بادی و خصمت ناتوان
الیور وود از شخصیت‌های تخیلی مجموعه داستان‌های هری پاتر است. او یکی از دانش‌آموزان هاگوارتز و دروازه بان و کاپیتان تیم کوئیدیچ گریفندور است. در سال اول ورود هری پاتر به هاگوارتز، پروفسور مک‌گوناگل پس از مشاهده شیرجه شجاعانه هری پاتر (روی چوب جارو) او را به عنوان بازیکن جستجوگر به الیور پیشنهاد کرد و الیور با کمک او توانست بعد از هفت سال تیم کوئیدیچ گریفیندور را قهرمان هاگوارتز نماید. این قهرمانی سه سال متوالی ادامه یافت.
تو گواهی ده که او روحست پاک تو گواهی ده که نه آبست و خاک
اردشیر سوم در اواخر اوت یا سپتامبر سال ۳۳۸ پ. م با دسیسه باگواس خواجه به‌دست پزشک خود مسموم شد و درگذشت، او را در آرامگاه خود در تخت جمشید به خاک سپردند.[ب]مرگ زودهنگام اردشیر سوم برای شاهنشاهی هخامنشی آغاز یک بحران بود و احتمالاً در تضعیف کشور نقش داشته است. بیشتر پسران اردشیر سوم، به استثنای ارشک و بیستانس توسط باگواس به قتل رسیدند. باگواس که اکنون نقش پادشاه را بر عهده داشت، ارشک جوان را با نام رسمی اردشیر چهارم بر تخت سلطنت نشاند.
عروس شعر سزد گر لباس کرد سیاه که در وفات کرم سوگوار می آید
گواه مستی و هشیاری این نه بس که تو واعظ مرا ز عربده کشتی و من هنوز خموشم
رخت بدعوی خونم نوشت خط آنگاه دو ترک کافر سرمست را گواه کشید
بدل گفت او که اینم بس که شوهر گوا با خویش آوردست همبر
روزگار ای تلخ‌کام ناگوار روزگار، ای روزگار!