گنگی. [گ ُ ] ( حامص ) لکنت و گرفتگی زبان. ( آنندراج ). خَرَس.بَکَم. بَکامة. ( منتهی الارب ). صفت گنگ : در سخن دُر ببایدت سفتن ورنه گنگی به از سخن گفتن.سنایی.|| عدم فصاحت. ( یادداشت مؤلف ) : هیچ چیز نیست که از او هم تن را فایده بود و هم روان را که غم را ببرد و بدل وی شادی آرد و بخل ببرد و بدل وی سخاوت آرد و گنگی ببرد و بدل وی فصاحت آرد... مگر شراب مسکر. ( هدایةالمتعلمین ربیعبن احمد الاخوینی البخاری ).
معنی کلمه گنگی در فرهنگ معین
(گُ ) (حامص . ) لکنت و گرفتگی زبان .
معنی کلمه گنگی در فرهنگ فارسی
۱ - عدم قدرت تکلم : عقرب ( دلالت کند بر ... ) کری و گنگی و علت چشم ... ۲ - عدم فصاحت : هیچ چیز نیست که از او هم تن را فایده بود و هم روان را که ... گنگی برد و بدل وی فصاحت آرد ... مگر شراب .
معنی کلمه گنگی در فرهنگستان زبان و ادب
{vagueness} [زبان شناسی] وضعیتی که در آن یک واحد زبانی، معنای کاملاً مشخص و دقیقی ندارد و نسبی است
معنی کلمه گنگی در ویکی واژه
sordità لکنت و گرفتگی زبان.
جملاتی از کاربرد کلمه گنگی
طبیب حاذق لطفش تواند برد اگر خواهد ز نرگس علت کوری ز سوسن آفت گنگی
این آتشکده در ۵ کیلومتری روستای سر تنگ سفلی و در ساحل رودخانه گنگیر قرار گرفتهاست.
باغ جهان مبین و حدیثش مگو از آنک کوری درو ز نرگس و گنگی ز سوسن است
بی گناهی زاغ گویا را چنین گنگی که داد بی نوائی عندلیب گنگ را گویا که کرد
چنین آورد در نظم آن سمن بوی که بشنو قصهٔ گنگی سخن گوی
گفتمش بیچاره گنگی یا کری؟! یا تو هم چون من به حال دیگری؟!
ور نباشد طفل را گوش رشد گفت مادر نشنود گنگی شود
اگر شما تابهحال با احمد وکیلی روبهرو نشدهاید، نگران نباشید؛ او یکی از همین روزها، درست وقتی اصلاً انتظارش را ندارید، پیدایش خواهد شد، روبهروی اثرتان خواهد ایستاد و بعد حرفهایش را با صراحتی دور از انتظار به شما خواهد زد. و شما … و شما پس از گنگی مختصر ناشی از این رویارویی دربارهٔ حرفهایش بسیار خواهید اندیشید؛ چون شخصیت مهمی به نام احمد وکیلی ذهن شما را به چالش کشیدهاست."
فاش از سر هر مویی صد گونه سخن گفته اما همه از گنگی بی کام و زبان مانده
ور نباشد طفل را گوش رشد گفت مادر نشنود، گنگی شود
گفت: به کوری و کری و گنگی.
آنکه گر آلای او را گنج بودی در عدد نیستی جذر اصم را غبن گنگی و کری