گندی. [ گ َ ] ( حامص ) در تداول عوام ، بی عرضگی. بی لیاقتی. پستی. بی شخصیتی : آدم به این گندی ندیدم. رجوع به گند شود. گندی. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان اوریاد بخش ماه نشان شهرستان زنجان که در 12 هزارگزی شمال باختری ماه نشان و 12 هزارگزی راه عمومی واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 350 تن است. آب آن از چشمه سار تأمین می شود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ). گندی. [ گ ُ ] ( اِخ ) یکی از خانواده های برجسته فلورانس که پل دُ گندی کشیش رتز از ایشان بود.
معنی کلمه گندی در فرهنگ فارسی
۱ - بدبویی تعفن : و از آبهائ گنده شده و زمینهائ پوسیده بر نیستانها و شورستانها مگس و پشه انگیزد تا گندی و پلیدی از آنجایها دفع شود . ۲ - بی لیاقتی بی شخصیتی : من در عمرم آدمی باین گندی ندیدم . یکی از خانواده های برجسته فلورانس که پل دگندی کشیش رتز از ایشان بود .
معنی کلمه گندی در فرهنگستان زبان و ادب
{gonadal, gonadial, gonadic} [زیست شناسی] مربوط به گُند
معنی کلمه گندی در دانشنامه عمومی
گندی یک روستا در ایران است که در دهستان ماه نشان واقع شده است. گندی ۲۶۵ نفر جمعیت دارد. گندی (شاهرود). گندی یک روستا در ایران است که در دهستان طرود شهرستان شاهرود واقع شده است.
معنی کلمه گندی در ویکی واژه
مربوط به گُند.
جملاتی از کاربرد کلمه گندی
در خیال صید اگر دامی فگندی بر زمین سبز چون مژگان شود در چشم دامم دانهها
زنبیل اگر بردیم خرماش درآگندیم وز نیل اگر خوردیم هم نیشکریم آخر
خدای گفته اگر والضحی وگر و اللیل به روی و موی نکوی تو خورده سوگندی
روکشان نعره زنانیم در این راه چو سیل نه چو گردابه گندیده به خود مرتهنیم
سنگ ازان آستان شه کندی بردی و خود به سویش افگندی
احمد اقتداری در دهه ۵۰ خورشیدی در کتاب آثار و بناهای تاریخی خوزستان (دیار شهریاران) در خصوص مکان شهر گندیشاپور و محل دفن یعقوب لیث مرور منابع انجام داده و چنین نتیجه گرفته که این شهر و مدفن میبایست در محدوده میان شهرهای شوشتر، شوش و دزفول قرار داشته باشد، محمدزمان خدایی شهر شوشتر را همان شهر معروف گندیشاپور و محل دفن یعقوب میداند
نمودی چند بار از خود که حافظ عهد و پیمانم کنونت بازدانستم که ناقض عهد و سوگندی
چو فضل دین ایزد را ز نفس خویش بفگندی چه باشد فضل سوی او تو را بر رومی و سندی؟
ابوالساج پس از صلح با خلیفه، فارس را به مقصد بغداد ترک کرد، اما قبل از رسیدن به بغداد در گندی شاپور درگذشت. دو پسر او، محمد و یوسف، هر دو مشاغل برجسته ای داشتند و به ترتیب اولین و سومین افشین ساجیان در آذرآبادگان شدند.
دلم را در درون، آتش فگندی تو سوز من برون، بر یخ چه بندی
محمدزمان خدایی معتقد است که با توجه به این که شیخ ابوالقاسم ۳۰۰ سال بعد از فوت یعقوب وفات یافته و بقعه او ۸۰۰ سال بعد از فوت یعقوب توسط فتحعلیخان حاکم شوشتر ساخته شده و همچنین با توجه به جنس سنگ، این کتیبه نمیتواند به مدت یازده قرن از زمان فوت یعقوب به جا مانده و نشانه ای از مقبره یعقوب لیث و شهر گندیشاپور باشد. وی همچنین دلایل جغرافیایی در رد فرضیه امام شوشتری برمیشمرد.
بدو گفت ای فریبنده سخن گوی درافگندی به میدان سخن گوی