معنی کلمه گناه در لغت نامه دهخدا
هر آن کریم که فرزنداو بَلاده بود
شگفت باشد و آن از گناه ماده بود.رودکی.تا کیخدای گناه نکند کس زنان را به گناه نگیرد. ( ترجمه تفسیر طبری ).
بدو گفت تو دور باش از گناه
جهان را همه چون تن خویش خواه.فردوسی.به مازندران ماند طاوس شاه
همی گفت کاین بود از من گناه.فردوسی.به می نیز گستاخ گشتم به شاه
به پیر و جوان از می آید گناه.فردوسی.به گنه روی سیه گردد و سوگند خورم
کآن بت من بهمه عمر نکرده ست گناه.فرخی.سر نگونسار ز شرم و روی تیره ز گناه
هر یکی با شکم حامل و پرماز لبی.منوچهری.گناه دوست عاشق دوست دارد
ز بهر آنکه تا زو درگذارد.( ویس و رامین ).گناه بوده بر مردم نهفتن
بسی نیکوتر از نابوده گفتن.( ویس و رامین ).پس از وی کار دیگر شد که مرو بگذشت و در بعض مرا گناه بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ).
اگرچه نداری گنه نزد شاه
چنان باش پیشش که مرد گناه.اسدی.وگر گناه نخواهد ز ما و ما بکنیم
نه بنده ایم خداوند را که قهاریم.ناصرخسرو.