معنی کلمه گماشتن در لغت نامه دهخدا
کجا گوهری چیره شد زین چهار
یکی آخشیجش بر او بر گمار.ابوشکور.ای جهانداری کاین چرخ ز تو حاجت خواست
که تو بر لشکر بدخواهانْش بگمار مرا.منطقی.عدوی تو عدوی ایزدست و دشمن دین
سپاه ایزد را بر عدوی خویش گمار.فرخی.و چون از این همه فارغ شدی پیادگان گمار تا غازی را نگاه دارند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 235 ). تدبیرآن است که ما این کار را فروگذاریم و دوستی نمائیم و کسان گماریم تا تضریبها می سازند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 221 ).
همیدون به بندش همی داشتند
بر او چند دارنده بگماشتند.اسدی.تنت کآن و جان گوهر علم و طاعت
بدین هر دو بگمار تن را و جان را.ناصرخسرو.حق تعالی ابلیس را بر وی گماشت ( ایوب ) و آن بلا بر وی پدید آمد. ( قصص الانبیاء ص 136 ). حق تعالی گفت : ترا بر وی گماشتم و این قصه درست نیست. ( قصص الانبیاء ص 136 ). پس حق تعالی دیگر باره خواب بر ایشان گماشت. ( قصص الانبیاء ص 200 ). و گفتند این اسب فرشته ای بود که خدای عزوجل بصورت اسبی گماشت که ظلم او را از سر جهانیان برداشت. ( فارسنامه ابن البلخی ص 74 ). و میخواهم که بجای هر کسی از ایشان یکی را از شما بگمارم. ( فارسنامه ابن البلخی ص 89 ). دوازده فرشته که ایزد تبارک و تعالی ایشان را بر عالم گماشته است. ( نوروزنامه ).
بر آنی که غم بر دل من گماری
من از غم نترسم بیا تا چه داری.؟ ( از سندبادنامه ).تا تو برگشتی نیامد هیچ خلقم در نظر
کز خیالت شحنه ای بر خاطرم بگماشتی.سعدی ( طیبات ).خداترس را بر رعیت گمار
که معمار ملک است پرهیزگار.سعدی ( بوستان ).کوتوالی معتمد بر قلعه گماشتند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 344 ).
گفت خود دادی به ما دل حافظا
ما محصل بر کسی نگماشتیم.حافظ. || فرستادن. ( ناظم الاطباء ) : حق تعالی بادی بر ایشان گماشت تا پراکنده شدند هفتادهزار مردبسوی روم شدند. ( قصص الانبیاء ص 131 ). || حواله کردن. ( آنندراج ). || مصروف کردن :
چون روز ببیند این معادی را
هر کس که براو خردش بگمارد.ناصرخسرو.