گم گشتن. [ ُگ گ َ َت ] ( مص مرکب ) گم شدن. گم گردیدن. معدوم شدن. مفقود شدن : روز گم گشتن فرزند تقادیر قضا چاه دروازه کنعان به پدر ننماید.سعدی ( صاحبیه ).ربنا انا ظلمنا گفت و آه یعنی آمد ظلمت و گم گشت راه.مولوی.
معنی کلمه گم گشتن در فرهنگ معین
( ~ . گَ تَ ) (مص م . ) گم شدن ، گم گردیدن .
معنی کلمه گم گشتن در فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - مفقود شدن . ۲ - از راه خود به بیراهه افتادن : راستی موجب رضای خداست کس ندیدم که گم شد از ره راست . ( گلستان ) ۳ - ضایع شدن تباه گشتن . ۴ - نابود گشتن . یا گم شو . دور شو از نظرم غایب شو . دشنامی است که بدان رفتن مخاطب را خواهند : دختر. بی شرم برو گم شو میخواهی لک روی دخترم بگذاری ?
معنی کلمه گم گشتن در ویکی واژه
گم شدن، گم گردیدن.
جملاتی از کاربرد کلمه گم گشتن
عشق بازان که براه طلبت گم گشتند محرمی کو که بگویم که چه هایافته اند
اگر قومیپی این راه بردند چو گم گشتند پی آنگاه بردند
بلی قومی که گم گشتند ازان ذات فقالوا ربّنا ربّ السّموات
گرچه گم گشتن نه کار هر کسیست در فنا گم گشتم و چون من بسیست
در این پایان در این ساران چو گم گشتند هشیاران چه سازم من که من در ره چنان مستم که لاتسأل
کاین بادیه را رهی دراز است گم گشتن خر ز من چه راز است؟
زره گم گشتن اندر ظلمت آباد هوس تا چند براه آی آتش اندر آرزوهای هوائی زن
إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ خدای نیامرزد که با وی انباز گیرند، وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ و بیامرزد هر چه فرو از شرکست، او را که خواهد، وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ و هر که انباز گیرد بخدای، فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعِیداً (۱۱۶) وی گم گشت گم گشتنی دور.
خورشید عرب چو سر زد از مشرق غیب ایشان همه در ظهور او گم گشتند