معنی کلمه گلگونه در لغت نامه دهخدا
تا دیوچه افکند هوا بر زنخ سیب
مهتاب به گلگونه بیالودش رخسار.مخلدی.همچو موی عاریت اصلی ندارد از حیات
همچو گلگونه بقایی هم ندارد جوهرم.خاقانی.بصبح و شام که گلگونه ای و غالیه ای است
مرا فریب مده رنگ و بوی باده بیار.خاقانی.بر مرد سلاح حرب زیباست
گلگونه و غالیه زنان راست.خاقانی ( تحفة العراقین ).گلگونه ز خون شیر پرورد
سرمه ز سواد ما درآورد.نظامی.چو باید شد بدان گلگونه محتاج
که گردد بر در گرمابه تاراج.نظامی....این همه از آن است که آب چشم شما گلگونه رویهای حوران است هرچند بیشتر خوبتر. ( تذکرة الاولیاء عطار ).
چو دست قضا زشت رویت سرشت
میندای گلگونه بر روی زشت.سعدی ( بوستان ).عجوزی گر کند گلگونه بر روی
چو توسن اشتر از وی رم کند شوی.امیرخسرو.سیاهان که گلگونه بر رو کنند
به خندیدن مردمان خو کنند.میرخسرو ( از آنندراج ).چون مرا با جلبان کار نباشد پس از این
رَستم از وسمه و گلگونه و حنا و شخار.؟ ( از صحاح الفرس ). || ( ص مرکب ) گل رخساره هم هست چه گونه بمعنی رخساره باشد. ( برهان ). || و بمعنی گلرنگ هم آمده است چه گونه رنگ را نیز گویند. ( از برهان ) :
جام و می چو صبح و شفق ده که عکس آن
گلگونه صبح را شفق آسا برافکند.