گلوگیر

معنی کلمه گلوگیر در لغت نامه دهخدا

گلوگیر. [ گ ُ / گ َ ] ( نف مرکب ) خفه کننده و قطعکننده نفس. ( ناظم الاطباء ) :
میترسم از این کبود زنجیر
کافغان کنم آن شود گلوگیر.نظامی.جگرتاب شد نعره های بلند
گلوگیر شدحلقه های کمند.نظامی.چون گلوگیر است زخم عشق تو
من چگونه پیش زخمت دم زنم.عطار. || هر غذای بدمزه و نامطبوع که در راه گلو میماند و به اشکال هضم میگردد. ( ناظم الاطباء ) :
به دارا رساند از سکندر جواب
جوابی گلوگیر چون زهر ناب.نظامی.اهل شهر بردسیر هیچ لقمه ای از این گلوگیرتر نیابد. ( تاریخ سلاجقه کرمان ). || چیزی زمخت که گلو را بگیرد چون مازو و هلیله و مانند آن. ( آنندراج ). || گس. قابض. عفص : شراب گلوگیر معده را قوی گرداند و طبع را خشک کند و بول بسیار آرد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). گلوگیر، قابض باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و آبی گلوگیر و سیب گلوگیر و انار نارسیده اندرمزند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). اندرشراب گلوگیر بیزند و بکوبند و بر آن موضع نهند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || امرود جنگلی. ( ناظم الاطباء ) : مریخ دلالت دارد بر هر درختی تلخ... و امرود گلوگیر و عوسج. ( التفهیم ابوریحان بیرونی ). || کنایه از مردم طامع و سمج و ناهموارکه همه کس از او نفرت کنند. ( آنندراج ). || مدعی. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه گلوگیر در فرهنگ معین

(گَ ) (ص . ) خفه کننده .

معنی کلمه گلوگیر در فرهنگ عمید

۱. آنچه راه گلو را بگیرد.
۲. لقمۀ بزرگ که از حلق فرو نرود.

معنی کلمه گلوگیر در فرهنگ فارسی

آنچه راه گلورابگیرد، لقمه بزرگ که ازحلق فرونرود
( صفت ) ۱ - آنچه که راه گلو را بندد : بخواهش گلو گیرتر از خناق دهان باز تر در طمع چون شقاق . ( ظهوری ) ۲ قاطع نفس ( دم ) . ۳ - غذای بدمزه و نامطبوع و عفص که باشکال هضم گردد : امرود گلوگیر . ۴ - لقم. بزرگ که از گلو پایین نرود . ۵ - شخص طمع کار سمج ۶ - کسی که بوسیل. ماساژ های مخصوصی چیزی را که در گلوگیر کرده رد میکند یعنی سبب میشود که شئ خارجی در معده برود یا از دهان بیرون آید .
امرود جنگلی .

معنی کلمه گلوگیر در ویکی واژه

خفه کننده.

جملاتی از کاربرد کلمه گلوگیر

چون زهر، گلوگیر بود گریهٔ تلخم شیرین کن این می به شکرخند توان بود
رسنها شد از کینه زنجیر حلق کمند اجل شد گلوگیر خلق
گسست از تپش تار و پود امل گلوگیر جان شد پلنگ اجل
سری در خویش دزدیدم به فکر حلقهٔ زلفی دهان مارگل کرد از گریبان گلوگیرم
رزق حق حکمت بود در مرتبت کان گلوگیرت نباشد عاقبت
همه کس را گلوگیر آمدم من مُرید خویش را پیر آمدم من
اندکی از میوه این بوستان هست گلوگیر همه دوستان
از عشق تو آسان نتوان جست، که دارد دستی که گلوگیرتر از پای حساب است
بردش بدر از سرای تدبیر بیهوشیی آنچنان گلوگیر
از این حریف گلو بر حذر گزید حذر وز این ابای گلوگیر ابا نمود ابا