معنی کلمه گلستان در لغت نامه دهخدا
گلستان. [ گ ُ ل ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ازغند بخش فیض آباد محولات شهرستان تربت حیدریه ، واقع در 16هزارگزی شمال فیض آباد و 6هزارگزی شمال راه شوسه عمومی مشهد به کاشمر. هوای آن معتدل و دارای 145 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان کرباس بافی است. راه اتومبیل رو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
گلستان. [ گ ُ ل ِ ] ( اِخ ) دهی است ازدهستان مرکزی بخش طرقبه شهرستان مشهد واقع در 4000گزی خاور طرقبه ، سر راه مشهد به طرقبه. هوای آن معتدل و دارای 808 تن سکنه است. آب آن از رودخانه و قنات و محصول آن غلات و بنشن است. شغل اهالی زراعت و راه آن اتومبیل رو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
گلستان. [ گ ُ ل ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان پائین جام بخش تربت جام شهرستان مشهد واقع در 32هزارگزی خاور تربت جام. هوای آن گرم و دارای 32 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
گلستان. [ گ ُ ل ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد واقع در 18هزارگزی جنوب باختری فریمان و 3هزارگزی خاور راه مالرو عمومی فریمان به تربت جام. هوای آن معتدل و دارای 199 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات ، بنشن ، میوه و چغندر است.شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. در تابستان اتومبیل میتوان برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
گلستان. [ گ ُ ل ِ ] ( اِخ ) دهی است از بخش حومه شهرستان نائین واقع در 25هزارگزی شمال باختری نائین و 4هزارگزی شمال راه شوسه اردستان نائین. هوای آن معتدل و دارای 213 تن سکنه است. آب آنجا از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ).
گلستان. [ گ ُ ل َ / گ ُ س ِ / گ ُ ل ِ ] ( اِ مرکب ) ( از: گل + ستان ، پسوند مکان ). گلستو. آنجا که گل بسیار باشد.( حاشیه برهان قاطع چ معین ). محل روییدن گل. جایی که گل روید. محل دمیدن گل و سبزه. گلزار :