گلرخسار

معنی کلمه گلرخسار در لغت نامه دهخدا

گلرخسار. [ گ ُ رُ ] ( ص مرکب ) گل رخ. آنکه رخسارش چون گل باشد. گلچهره. زیبارخسار : از این جعدمویی ، سمن بویی ، ماهرویی ، مشتری عذاری ، گلرخساری. ( سندبادنامه ص 235 ).
انگبین لب شدی و گلرخسار
انگبین بی مگس چو گل بی خار.نظامی.آمدند آنگهی پذیره کار
پیش آن سروقد گلرخسار.نظامی.و در موضع سقاة هرخوش پسری... گلرخساری... کمر بر میان بسته. ( جهانگشای جوینی ).

معنی کلمه گلرخسار در فرهنگ فارسی

گلرخ : از این جعد مویی سمن بویی ماهرویی مشتری عذاری گلرخساری .

معنی کلمه گلرخسار در فرهنگ اسم ها

اسم: گلرخسار (دختر) (فارسی) (گل) (تلفظ: gol rokhsār) (فارسی: گلرخسار) (انگلیسی: gol rokhsar)
معنی: گل رخ، آنکه رخسارش چون گل باشد، گلچهره، زیبارخسار

معنی کلمه گلرخسار در ویکی واژه

کسی که چهره‌اش مانند گل باشد، بویژه بانوان.
از اسامی زنانه فارسی.

جملاتی از کاربرد کلمه گلرخسار

هر گلی کز چمن به بار آید عارض شاهدیست گلرخسار
خاری ار نیست بدل، از پی گلرخساری کش بود سبزهٔ خط غالیه گون نتوان رفت
پیش من تعریف سرو و گل به خوبی باغبان چون کند زان سرو گلرخسار یادم می دهد
هفته ای بیش نپاید بچمن صحبت گل همچو هم صحبتی سیمبر گلرخسار
پس آنگه گفت با شاپور برخیز بر آن سرو گلرخسار رو تیز
شد بلا چشم تو ای گلرخسار نقطه زیر بلا خال عذار
نوبهارست و گل آتش زده در هر خاری لاله را چشم چهار از پی گلرخساری
به هر جا یار گلرخسار گردد اگر گلخن بود گلزار گردد
اینهمه جوش و خروش عندلیبان از چه روست سرو گلرخسار من گویا بگلزار آمده
میل خاطر بگلستان نکشد خواجو را اگرش دست دهد طلعت گلرخساری