گلخن تاب. [ گ ُ خ َ ] ( نف مرکب ) آنکه حمام راگرم کند. ( آنندراج ). آنکه گلخن افروزد : به گلخن چون روم از ننگ گلخن تاب در بندد به روی ناکسی چون من در بستان که بگشاید؟وحشی ( از آنندراج ).از جهان دل بغم عشق تو الفت دارد همچو دیوانه که هم صحبت گلخن تاب است.سلیم ( از آنندراج ).|| ( اِ مرکب ) سوخت که در گلخن سوزند. ( یادداشت مؤلف ). || آلتی که بدان گلخن سوزند. ( یادداشت مؤلف ).
معنی کلمه گلخن تاب در فرهنگ معین
( ~ . ) (ص فا. ) تون تاب ، کسی که آتش خانة حمام را روشن می کند.
مسند سلطنت اینجاست وگرنه آن جا به چنین مرتبه قانع نشود گلخن تاب
به ترک جاه گو تا گردش ایام برخیزد که گلخن تاب دائم در نظر دارد بهاران را
پس چون منت آمد، بعثت محمد مؤمنان را؛ پس کافران را از آن چه شود؟ «سواءٌ عَلَیْهم أَأَنذَرْتُهم أمْ لَمْ تُنْذِرهُم لایُؤمنون». بوجهل و بولهب از آیت «وَماأرْسَلناکَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالمین» چه سود یافتند؟ آن ندیدهای که آفتاب راحت همه جهان باشد، و رحمت جملهی عالمیان آمد؟ اما اگر بر گلخن تابد، بویهای کریه از آن برآید و پیدا شود. و اگر بر گلشن تابد، بویهای خوش از آنجا برآید و بادید آید. این خلل نه از آفتاب آمد، بلکه خلل و تفاوت از اصل و جرم آن چیزها آمد. آن ندیدهای که آفتاب چون بر روی ما میآید، روی ما سیاه شود! و چون بر جامه آید، جرم جامه را سفید کند؟
شوخ گلخن تاب من دارد جمال آتشین عاشقان را صحبت او کرده خاکستر نشین
منم خرابه نشینی که گلخن تابان به پیش کلبهٔ من حکم بوستان دارد
یک شبی محمود دل پر تاب شد میهمان رند گلخن تاب شد
چنانک روزی در خواب رفت گلخن تاب به خواب دید که سلطان شدست و شد مغرور
به گلخن گر روم از رشک گلخن تاب در بندند به روی ناکسی چون من در بستان که بگشاید