معنی کلمه گلان در لغت نامه دهخدا
رخ احباب تو طری چون گل
خوش و شیرین تر از گلان و گلاج.سوزنی ( از آنندراج ). || ج ِ گل ، برخلاف قیاس. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( برهان ) :
بنالد همی بلبل از شاخ سرو
چو درّاج زیر گلان با تذرو.فردوسی ( از انجمن آرای ناصری ). || تکان و افشان هم آمده است که از تکانیدن و افشانیدن قالی و دامن باشد و امر به این معنی هم هست یعنی بتکان. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ) :
سحرگه باد برگ گل گلان است
ز درد آن فغان بلبلان است.زراتشت بهرام ( از آنندراج ).
گلان. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بخش صالح آباد شهرستان ایلام ، واقع در 10هزارگزی جنوب خاوری صالح آباد، کنار راه شوسه ایلام به مهران. هوای آن گرم و دارای 208 تن سکنه است. آب آن از رودخانه لول کلم و محصول آن غلات ، مختصر برنج ، صیفی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. ساکنان از طایفه ملکشاهی هستند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
گلان. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کلاترزان بخش رزاب شهرستان سنندج ، واقع در 27هزارگزی شمال رزاب و 9هزارگزی جنوب سنندج به مریوان. هوای آن سردسیر و دارای 100 تن سکنه است. آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آن غلات ، لبنیات و توتون است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. گلان را درخوجذام گویند، زیرا در این محل جذامی دیده شده است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
گلان. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان حومه شهرستان سراوان واقع در 57هزارگزی جنوب خاوری سراوان و 13گزی جنوب راه فرعی کوهک به سراوان. هوای آن سرد و دارای 120 سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و خرما است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
گلان. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بالا خیابان بخش مرکزی شهرستان آمل واقع در 11هزارگزی باختر آمل. هوای آن معتدل و دارای 255 تن سکنه است. آب آن از آلشرود و چشمه تأمین میشود. محصول آن برنج و غلات است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان مختصر کتان بافی و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).