گلابی
معنی کلمه گلابی در لغت نامه دهخدا

گلابی

معنی کلمه گلابی در لغت نامه دهخدا

گلابی.[ گ ُ ] ( اِ مرکب ) قسمی از امرود و اقسام آن بسیار است. بلخی ، نطنزی [ نظیر ]، عباسی و امیری. ( آنندراج ). امرود. ( غیاث ). از جمله میوه هایی که دانه های آن لعاب بسیار دارد . ( گیاه شناسی گل گلاب ص 227 ). سفرجل. شاه میوه. کمثری :
به گلابی نفس کنم مشکین
یا کنم سیب سرخ را تحسین.شرف الدین علی یزدی ( از آنندراج ).گلابی به خوشبویی مشک ناب
درخشنده چون شیشه پرگلاب.میرزا طاهر وحید ( از آنندراج ). || نام شیرینیی که اکثر برگ گل در آن اندازند و بدین معنی نیز پارسی ساخته اهل هند است. ( آنندراج ). قسمی از حلوا. ( ناظم الاطباء ). || شیشه کوچک مدور و رنگین و منقش باشد. ( غیاث ). شیشه کوچکی که گلاب و شراب و مانند آن در آن کنند خصوصاً ولیکن از اهل ایران شنیده شد که بدین معنی محاوره ولایت نیست لفظ تراشیده اهل هند است.و شعرای به هند آمده بسته اند. ( از آنندراج ) :
بی خودم از لب مستی که چو آب زمزم
غنچه ته جرعه او را به گلابی دارد.سلیم ( از آنندراج ).بازآ که گلابی دو چشمم
بی روی تو از گلاب خالی است.ملاطغرا ( از آنندراج ).و رجوع به گلاب پاش و گلابدان شود.
|| ( ص نسبی ) به گلاب کش نیز اطلاق کنند. ( آنندراج ). آنکه گلاب میسازد. ( ناظم الاطباء ):
چه خوش گفت آن گلابی با گلستان
که هرچت باز باید داد مستان.نظامی. || رنگی هم رنگ گل سرخ و آنرا چهره ای نیز گویند. ( آنندراج ) :
از تربیت آب حیات گل رویش
فرداست که آن سیب و ذقن گشته گلابی.آخوند مسیحایی ( از آنندراج ).گلی چو روی عرقناک او گلابی نیست
پیاله ای چو لب لعل او شرابی نیست.ملا مفید بلخی ( از آنندراج ).به هر رنگی که باشد آب نرگس رنگ میگیرد
به یاد چشم مستی ریختم اشک گلابی را.ارادت خان واضح ( از آنندراج ).
گلابی. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع در 48هزارگزی باختر کوهدشت و 48هزارگزی باختر اتومبیل رو خرم آباد به کوهدشت. هوای آن معتدل و دارای 120 تن سکنه است. آب آن از چاه و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است. راه آن اتومبیل رو و ساکنان از طایفه کوشکی اند و چادرنشین هستند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

معنی کلمه گلابی در فرهنگ معین

(گُ ) (اِ. ) ۱ - از جمله میوه هایی که دانه های آن لعاب بسیار دارد و تقریباً به شکل بیضی است . ۲ - وسیله ای بیضی شکل که مانند توپ از باد پُر می شود و از آن در ورزش مشت زنی استفاده می کنند.

معنی کلمه گلابی در فرهنگ عمید

میوۀ آبدار، شیرین و مخروطی شکل به اندازۀ سیب، امرود، مرود.

معنی کلمه گلابی در فرهنگ فارسی

میوه ایاست سبزرنگ و آبدارومخروطی شکل باندازه سیب، درخت آن نیزشبیه بدرخت سیب
( اسم ) ۱ - درختی است از تیر. گل سرخیان و از دست. سیبیها که دارای برگهای ساده و کامل و بیضوی شکل است . گل آذینش دیهیم است.میوه اش بر خلاف سیب کروی نیست بلکه دراز گردن و تقریبا بشکل نوعی حجم بیضوی است بطوری که طرف متصل بدم گل باریکتر و طرف مقابلش حجیم تر است . میو. این درخت شکلی را بوجود میاورد که بنام گلابی شکل معروف است . این گیاه اقسام متعدد دارد و تقریبا تمام آنها در آب و هوای معتدل و اراضی پر قوت عمیق میوه ها خوب میدهند . در ایران گلابی نطنز معروف است . معمولا برای تهی. میوه مرغوب از این دوخت آنرا پیوند میزنند و ازدیادش بوسیل. قلمه هم انجام میشود کمثری انجاص آرموت ارموت امبرو همرو امرود مرود مرو اربو . کال اربو خج خاخاجه خج سوتی هم تولک تلکا تلکو تولی کا . ۳ - آنکه گلاب استخراج کند گلابکش : چه خوش گفت آن گلابی با گلستان که هرچت باز باید داد مستان . ( نظامی ) ۴ - رنگ گل سرخ چهره یی صورتی : گلی چو روی عرقناک او گلابی نیست پیاله ای چو لب لعل او شرابی نیست . ( مفید بلخی ) ۵ - قسمی حلوا که در آن برگ گل ریزند ( مستعمل در هند ) . ۶ - شیشه ای کوچک و مدور و منقش که در آن گلاب و شراب و مانند آن کنند ( مستعمل در هند ) : بی خودم از لب مستی که چو آب زمزم غنچه ته جرع. او را بگلابی دارد . ( سلیم ) ۷ - ( قالی بافی ) قالیهایی که در سر بند بافته شده و به قالی میر معروف است . نقش. آنها بوته های ترمه یی است . این بوته ها متن قالی را فرا گرفته و از جهت شباهت به گلابی یا بادام باسمهای گلابی و بادامی معروف اند . حاشی. آنها نقشه ای از خطوط راه راه و نقش مو دارد .
چشمه . . . از بلوکات داراب و سرچشمه رود شاهیجان است .

معنی کلمه گلابی در دانشنامه عمومی

گُلابی ( نام علمی: Pyrus ) ( فارسی شرقی: ناک و کان و کاین که در گذشته به آن اَمرود و کرپول و اَرمود نیز گفته می شد ) درختی است گل دار از رده دولپه ای ها، از خانواده گلسرخیان و از زیر خانواده بادامی واران است.
در این جنس حدود ۸۰۰ گونه وجود دارد[ نیازمند منبع] که بعضی از گونه های معروف شامل communis, persica, pyrifolia, syriaca و ussuriensis وجود دارد. گلابی معمولی یا گلابی عماد از گونه communis می باشد که میوه های آبدار با دانه های سنگی دارد و اغلب شکل کشیده دارد.
اما انواع دیگری از گلابی وجود دارند که به گلابی آسیایی معروف است که شکل آن ها شبیه سیب است. در منابع آلمانی منشأ گلابی را در کوه های البرز ذکر کرده اند. انواع مختلف گونه وحشی آن در جنگل های گیلان و مازندران وجود دارد که در زبان گیلکی و تالشی به خوج و خج و سنگ خوج و در زبان مازندرانی به تلکا و سِتِکا معروف اند.
گلابی درختی برگ ریز می باشد که در شرایط آب وهوایی مناطق سرد جهان، جایی که زمستان های سرد باعث برطرف شدن نیاز سرمایی زمستان آن می شود قابل پرورش و کشت است. میوهٔ این گیاه از لحاظ گیاه شناسی پوم است و جزء میوه های کاذب به شمار می آید. میوه گلابی معمولی عمر انباری کوتاهی دارد به همین دلیل باید قبل از رسیدن کامل برداشت شود تا بتوان به راحتی به بازار رساند.
گلابی اروپایی که در شمال ایران می روید، میوه ای است سخت با طعم متمایل به ترشی و شیرینی است.
گلابی میوه ای زنگوله ای شکل است که در محدوده رنگ های سبز، زرد، قهوه ای، قرمز یا ترکیبی از این رنگ ها وجود دارد. این میوهٔ سرشار از پتاسیم، ویتامین ها و مواد معدنی می باشد. بیش از ۳۰۰۰ نوع گلابی در جهان وجود دارد و به صورت پخته، کمپوت شده یا خام مصرف می شود که اصطلاحاً به آن شیرگلاب یا گلاب خام گفته می شود.
چین بزرگترین تولیدکننده ی گلابی در جهان است و بیش از ۶۹ درصد گلابی جهان را تولید می کند.
• انچوچک Pyrus glabra
• تلکا Pyrus boissieriana
• گلاب کالری Pyrus calleryana
• گلابی آسیایی Pyrus pyrifolia
• گلابی اروپایی Pyrus communis
• Pyrus communis subsp. communis
• Pyrus communis subsp. caucasica

معنی کلمه گلابی در دانشنامه آزاد فارسی

گلابی (pear)
(یا: امرود) میوه خوراکی، گوشتی، و آبدار درخت گلابی۱، متعلق به تیرۀ گل سرخیان۲، بومی مناطق معتدل اروپا و آسیا. گل های سفید آن در قسمت بالا به میوه هایی با پوست سبز متمایل به زرد و قهوه ای تبدیل می شوند که با امتداد به طرف ساقه باریک می شوند. درخت گلابی را برای استفاده از میوه اش می کارند. میوۀ آن تازه یا کنسرو شده مصرف می شود. از عصارۀ آن شرابی با نام پری۳ به دست می آید. واریته های پرورشی زیادی از این گیاه با نام های محلی گلابی، امرود، امروت، امرات، نانکی گلاب، خورج، و غیره در ایران می روید.pear tree/pyrus communisperry

معنی کلمه گلابی در ویکی واژه

[golābi]
pera
از جمله میوه‌هایی که دانه‌های آن لعاب بسیار دارد و تقریباً به شکل بیضی
وسیله‌ای بیضی شکل که مانند توپ از باد پُر می‌شود و از آن در ورزش مشت زنی استفاده می‌کنند.

جملاتی از کاربرد کلمه گلابی

درین صحرا که یک گل نیست مشتاق کزو لب تشنه‌ای گیرد گلابی
مهربانی های گل را بین که وقت بیخودی هردم از شبنم گلابی بر رخ بلبل زند
هرگز ز ساغر عشق جز خون دل نخوردیم اینست اگر کشیده است زین گل کسی گلابی
اگر خون نگردد، نماند وریدی اگر گل نروید، نباشد گلابی
زنخ ساده و غبغب آویخته گلابی ز هر چشمی انگیخته
گل افگنیم و گلابی به رهگذر پاشیم می آوریم و قدح در میان بگردانیم
آقامحمدی در پاسخ به،[آیا می‌توان با اروپا به توافقی رسید که به قول آقای روحانی از سیب و گلابی برجام بهره‌مند شویم؟] گفت:
همچنین این استان محصولات دیگری مانند گندم، عدس، نخود، گردو، گوجه فرنگی، سیب زمینی، بادمجان، پیاز، زردآلو، هلو، سیب، گلابی، به … تولید می‌کند.
نمودند اندر آن حالت شتابی زدند آن سبزه و گل را گلابی
چه گلابی که ز حسرت نکشد حیرانی دیده چون برگل آن روی عرقناک افتد
گلابی ماند از او راحت افزا اسانسی زاید از او روح پرور
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک- زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا