معنی کلمه گلابه در لغت نامه دهخدا
چو دیوار شهر اندرآید ز پای
گلابه نباید که ماند بجای.فردوسی.
گلابه. [ گ ُ ب َ / ب ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان دوقایی بخش حومه شهرستان قوچان واقع در 38هزارگزی جنوب قوچان و 12هزارگزی جنوب راه شوسه عمومی مشهد به قوچان. هوای آن معتدل و دارای 30 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه و محصول آن غلات و بنشن و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).