گل افشان

گل افشان

معنی کلمه گل افشان در لغت نامه دهخدا

گل افشان. [ گ ُ اَ ] ( نف مرکب ) افشاننده گل. گل ریزنده. گل بسیار پراکنده کننده. پراکنده کننده گل و شکوفه :
چنان بد که در پارس یک روز تخت
نهادند زیر گل افشان درخت.فردوسی.پرستنده را گفت قیصر که تخت
بیارای زیر گل افشان درخت.فردوسی.بفرمان ببردند پیروزه تخت
نهادند زیر گل افشان درخت.فردوسی.سر حوض شاهی و سرو سهی
درخت گل افشان و بید و بهی.فردوسی. || نوعی از آتشبازی است. ( آنندراج ) :
سه گونه آتش در سه جای رخشان
به خانه در گل افشان بود از ایشان.( ویس و رامین ).در آن بزم آراسته چون بهشت
گل افشان تر از ماه اردیبهشت.نظامی.هر کجا ریگ بود رنگ گرفت
هر کجا گلخنی گل افشان شد.؟ ( ترجمه محاسن اصفهان ص 100 ).رجوع به گلفشان و گل افشان کردن و گل افشان گشتن و گل افشانی شود.
گل افشان. [ گ ُ اَ ] ( اِ مرکب ) در تداول مردم خراسان ، مخملک یا سرخک یا آبله مرغان را گویند.
گل افشان. [ گ ُ اَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بیشه سر بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع در 8هزارگزی شمال خاوری شاهی. منطقه ای است کوهستانی و جنگلی. هوای آن معتدل ومرطوب و دارای 700 تن سکنه است. آب آن از چشمه و رودخانه درکا و محصول آن برنج ، نیشکر، ابریشم ، غلات ، کنف و صیفی است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان شمد ابریشم ، چادرشب و کرباس بافی است. راه مالرو دارد و از گله داران دهستان راستوبی سیان حدود این آبادی می آیند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).
گل افشان. [ گ ُاَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ساری رودپی بخش مرکزی شهرستان ساری ، واقع در 9000 گزی باختر شهر ساری. هوای آن معتدل و دارای 30 تن سکنه است. آب آن از رودخانه تجن و محصول آن برنج ، غلات ، پنبه و سبزیجات و شغل اهالی زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).

معنی کلمه گل افشان در فرهنگ معین

(گُ. اَ ) = گل افشاننده : ۱ - (ص فا. ) افشانندة گل ، گل ریز. ۲ - (حامص . ) گل افشاندن خاصه در ایام جشن (مانند نوروز ). ۳ - (اِمر. ) نوعی آتشبازی . ۴ - مخملک ، سرخک و آبله مرغان .

معنی کلمه گل افشان در فرهنگ عمید

۱. افشانندۀ گل.
۲. (اسم مصدر ) گل پاشیدن، گل افشاندن.
۳. (اسم ) (پزشکی ) بیماری سرخک یا مخملک.

معنی کلمه گل افشان در فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) افشانند. گل گل ریز : چنان بد که در پارس یک روز تخت نهادند زیر گل افشان درخت ... ۲ - گل افشاندن خاصه در ایام جشن ( مانند نوروز ) : خونی ززخم خار پرو بال بلبلان دریای گلبن است گل افشان داغها . ( سنجر کاشی ) ۳ - ( اسم ) نوعی آتشبازی : چون گل افشان که شرر بار کند آتشباز نقطه ها ریزد از کاغذ پیچیده بر آن . ( نظام دست غیب ) ۴ مخملک سرخک و آبله مرغان .
دهی است از دهستان ساری رودپی بخش مرکزی شهرستان ساری
گل افشاننده، افشاننده گل، گل فشان هم گفته اند، به معنی گل پاشیدن وگل افشاندن هم گفته شده، ونیزبیماری سرخک یامخملک هم گویند

معنی کلمه گل افشان در فرهنگ اسم ها

اسم: گل افشان (دختر) (فارسی) (تاریخی و کهن، گل) (تلفظ: gol afšān) (فارسی: گل‌افشان) (انگلیسی: gol afshan)
معنی: گل ریزنده، افشاننده گل، گل پاشیدن، ( در قدیم ) افشاننده ی گل یا ریزنده ی گل، گل فشان

معنی کلمه گل افشان در دانشنامه عمومی

گل افشان (سمیرم). گل افشان ( سمیرم ) ، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان سمیرم در استان اصفهان ایران است.
این روستا در دهستان حنا ( سمیرم ) قرار دارد و بر اساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۶۷۷ نفر ( ۱۳۷ خانوار ) بوده است. این روستا بین آباده و سمیرم قرار گرفته است تابستان های خنک و زمستان هوایی سرد دارد و
زبان مردم گل افش نیز ن ترکی قشقایی است.
گل افشان (قائم شهر). گل افشان روستایی در دهستان علی آباد بخش مرکزی شهرستان قائم شهر استان مازندران ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این روستا ۲۵۳ نفر ( ۱۰۲خانوار ) بوده است.
گل افشان (مهریز). گل افشان یا گل افشاد روستایی در دهستان میانکوه بخش مرکزی شهرستان مهریز استان یزد ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این روستا ۶۵ نفر ( ۳۷خانوار ) بوده است.

معنی کلمه گل افشان در ویکی واژه

گل افشاندن خاصه در ایام جشن (مانند نوروز)
گل افشاننده:
افشانندة گل، گل ریز.
نوعی آتشبازی.
مخملک، سرخک و آبله مرغان.

جملاتی از کاربرد کلمه گل افشان

گر گل افشاند و گر سنگ زند چتوان کرد مجلس و ساقی و مینا و می و ساغر ازوست
گل رفت دریغا که نکردیم گل افشان در وقت گل سرخ به بستان نرسیدیم
در گلشن اگر بلبل سر مست گل افشاند ما راز گلستان همه مقصود گلابست
باد سحری بسکه بر او برگ گل افشاند هر سرو به بستان دم طاووس بهار است
باد بهاری اگر بر تو گل افشان کند جز بسر آستین جای مروب و مرند
گر گل افشاند و گر سنگ زند چِتْوان کرد مجلس و ساقی و مینا و می و ساغر از اوست
می خواه و گل افشان کن، از دهر چه می‌جویی؟ این گفت سحرگه گل، بلبل تو چه می‌گویی؟
از شاخ گل افشاند و ز خارا گهر انگیخت آیینه ما در خور پرداز ندانست
گل افشان بود با تو هر بن خار و سر سنگی تو چون رفتی از اینجا آفتی زد حاصل ما را
عجب عهدیست ایام جوانی گل افشان بهار زندگانی