گفتاری. [ گ ُ ] ( ص نسبی ) آنکه تنها گفتار دارد. مرد حرف. مقابل کرداری : گویی که از نژاد بزرگانم گفتاری آمدی تو نه کرداری.ناصرخسرو.رجوع به گفتار شود.
معنی کلمه گفتاری در فرهنگ فارسی
( صفت ) آنکه تها بگفتار اکتفا کند حراف مقابل کرداری : گویی که از نژاد بزرگانم گفتاری آمدی تو نه کرداری . ( ناصر خسرو )
جملاتی از کاربرد کلمه گفتاری
خاطر ما را به گفتاری بجوی ای که از دامت گرفتاری نجست
اندرآن روز که کردار نکو سود کند نکند فایده گر خرج کنی گفتاری
در ثنایش نغز گفتاری کنم در دعایش ناله و زاری کنم
ببند بهر دعا میلی از فسانه زبان که بیش ازین نتوان کرد هرزه گفتاری
سوخته مغز و خام گفتاری سوده سودا و ساده بازاری
کریما گوش کن گفتار نغزم که چون من نغز گفتاری نباشد
ما چو صبح از راست گفتاری علم در عالمیم محرم آیینه خورشید از پاس دمیم
بکوشی تا دل کس را به گفتاری نیازاری تو گر خواهی چنین چیزی ندانی کرد پنداری
بگوئی حال و باز آری جوابم که خاموش روان گفتاری ای باد
درهمگویی ارائه مخلوطی درهم، اشتباه یا ناخوانا و به ظاهر تصادفی از واژهها است. در ارزیابی روانی تداوم چنین اختلال گفتاری اغلب از نشانگانِ اختلالات عصبی یا وجود بیماری روانی در فرد است. دستور زبان در این اختلال ممکنست درست یا نادرست باشد اما هیچ مفهومِ درستی را به لحاظِ معناشناسی نمیتوان از آنها برداشت نمود و بی معنا هستند. شناختِ چنین گفتاری، در روانپزشکی و روانشناسی کاربرد دارد.
نیست غیر از نرم گفتاری، درشتی را علاج کوه را زآهسته گویی از جواب انداختیم