گفت و شنید

معنی کلمه گفت و شنید در لغت نامه دهخدا

گفت و شنید. [ گ ُ ت ُ ش َ / ش ِ ] ( ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) گفتن و شنیدن. سخن گفتن و پاسخ شنفتن. محاوره. گفتگو. بحث و مجادله :
سواری ده از رومیان برگزید
که گویند و دانند گفت و شنید.فردوسی.چون هنرمند شد به گفت و شنید
هنرآموزی سلاح گزید.نظامی.ما زپی رنج پدید آمدیم
نز جهت گفت و شنید آمدیم.نظامی.مائده از آسمان درمیرسید
بی شری و بیع و بی گفت و شنید.مولوی.در هیچ موقفم سر گفت و شنید نیست
الا در آن مقام که ذکر شما رود.سعدی ( طیبات ).آفرین کردن و دشنام شنیدن سهل است
چه از آن به که مرا با تو بود گفت وشنید.سعدی ( طیبات ).چنان کرشمه ساقی دلم ز دست ببرد
که با کس دگرم نیست برگ گفت و شنید.حافظ.من دعا میکنم ای شوخ ، تو دشنام مده
با تو هر کس هوس گفت و شنیدی دارد.سیدحسین خالص ( از آنندراج ).رجوع به گفتگو، گفت و گو و گفت و شنود شود.

معنی کلمه گفت و شنید در فرهنگ معین

( ~ُ ش ) (اِمص . ) نک گفت و شنود.

معنی کلمه گفت و شنید در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - گفتن و شنیدن مکالمه . ۲ - مباحثه جر و بحث .

معنی کلمه گفت و شنید در ویکی واژه

نک گفت و شنود.

جملاتی از کاربرد کلمه گفت و شنید

گر کنی گفت و شنید مردم دنیا هوس فکر کن اول زبان لالی و، گوش کری!
همیشه خوبی او گفت هرکه گفت و شنید همیشه نیکی او کشت هرکه کشت و درود
در ملک عشق هر که شهیدش نمی کنند گفت و شنید ماتم و عیدش نمی کنند
نه جسم دارد و نه جان و زوست جان در جسم نه گوش دارد و نه لب وزوست گفت و شنید
چنان از وصل جانان ناپدید است که اندر وصل درگفت و شنیدست
ترا نقدست آدم میندیدی که از این دم تو در گفت و شنیدی
همه گفتار او از دید دید است ابا جانان درین گفت و شنید است
ندیدم غیر تو بود تو دیدم ز آن مر بود تو گفت و شنیدم
در آخر اولم شیخا پدید است اباتو اندرین گفت و شنید است
نیست ما را خبر از گفت و شنید دو جهان بسکه از شوق بتان با دل خود در سخنیم