معنی کلمه گشنه در لغت نامه دهخدا
یار کارافتاده را یاری هم از یاران رسد
گشنه بی توشه را سیری هم از بریان رسد.بسحاق اطعمه.به دوران جهان دوری به دور خوان نمی ماند
به چشم گشنگان شکلی به شکل نان نمی ماند.بسحاق اطعمه.کنون خود گشنه میمانم در این شهر
که ترکان کرده اند آن غله تاراج.بسحاق اطعمه.ابر گشنگانید سمع و بصر
چه سمع و بصر بلکه شیر و شکر.بسحاق اطعمه.و هرگاه که گشنه یا تشنه میشده اند به مقابر و مزارات اهل اﷲ میرفتند. ( مزارات کرمان ص 131 ).