گشتی
معنی کلمه گشتی در فرهنگ عمید
معنی کلمه گشتی در فرهنگ فارسی
( صفت و اسم ) ۱ - پاسبان شب نگهبان شب عسس گزمه . ۲ - دسته ای از نگهبانان که باید محوط. معینی را مراقبت و نگهبانی نمایند و پیوسته در آن محوطه حرکت کنند .
معنی کلمه گشتی در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه گشتی
چون ز حیوانی بمردی از بشر زنده گشتی با هزاران بال و پر
تقسیم میکند و اینها طوری به هم وصل میشوند که حداکثر تعداد جفت بازها به صورت بازگشتی محاسبه شود.
عقل بودی گرد خود کردی طواف تا بدیدی جرم خود گشتی معاف
ای پدر آن دم که زی میدان شدی بر نگشتی وز نظر پنهان شدی
حمایل بیفکند بر دوش باب شگفتا جهان چون نگشتی خراب؟
گفت چندین درجهان صاحب جمال تو چرا گشتی ز لیلی گنگ و لال
نفس در خانه آیینه اینجا راست می کردی اگر آگاه می گشتی ز درد انتظار من
ای که جویای این و آن گشتی باش با خود هم این و هم آنی
زنگی بچه فرهنگ و ادب هیچ نداند چون شد که تو نهمار ادب گشتی و فرهنگ
مرا مهربان یار بشنو چه گفت ازان پس که با کام گشتیم جفت
ممکن است اجتناب از سرریز شدن پشته، به هنگام استفاده از روالهای بازگشتی دشوار باشد، چرا که بسیاری از کامپایلرها فرض میکنند که پشتهٔ بازگشت ناحیهای است مجاور حافظه، و بعضی از آنها یک مقدار ثابت از حافظه را برای آن تخصیص میدهند. همچنین ممکن است کامپایلرها اطلاعاتی بیشتر از آنچه که واقعاً نیاز است را در پشتهٔ بازگشت ذخیره کنند، همانند آدرس برگشت، پارامترهای تغییرناپذیر، و متغیرهای درونی روال؛ بنابراین، خطر سرریز شدن پشته میتواند با حداقل کردن پارامترها و متغیرهای درونی روال بازگشتی، یا با استفاده از یک ساختار پشتهٔ صریح، کاهش یابد.
از چشمه عذب خلق گشتی شوریده ز چشم شور مخلوق