گشتالت

گشتالت

معنی کلمه گشتالت در دانشنامه عمومی

هیئت نگر یا گشتالت ( به آلمانی: Gestalt ) نام مکتبی است در روان شناسی و نیز نام گروهی کوچک از روانشناسان آلمانی پیرو این مکتب در اوایل سدهٔ بیستم میلادی، که نظریات ماکس ورتهایمر را مبنای کار خود در زمینه بررسی یادگیری قرار دادند.
بنیانگذاران این نهضت، ماکس ورتایمر ( ۱۹۴۳–۱۸۸۰ ) و دو همکار دیگرش به نام های وولفگانگ کُهلر ( ۱۹۶۷–۱۸۸۷ ) و کورت کافکا ( ۱۹۴۱–۱۸۸۶ ) بودند و احتمالاً این نهضت پس از انتشار مقاله ماکس ورتایمر دربارهٔ حرکت آشکار در ۱۹۱۳ شکل گرفت.
نام این مکتب از واژهٔ هیئت یا گشتالت ( به آلمانی: Gestalt ) در آلمانی به معنای شکل و هیئت است. روانشناسان گشتالت معتقد بودند که گرچه تجربه های روانشناختی از عناصر حسی ناشی می شوند، اما باخود این عناصر تفاوت دارند. روانشناسان گشتالت معتقد بودند که یک ارگانیزم، چیزی به تجربه می افزاید که در داده های حسی وجود ندارد و آن ها آن چیز را تشکیلات ( Organization ) نامیدند و همان طور که بیان شد گشتالت در آلمانی به معنی سازمان است. طبق نظریه گشتالت، ما دنیا را در کل های معنی دار تجربه می کنیم و محرک های جداگانه را نمی بینیم و کلاً هرآنچه می بینیم محرک های ترکیب یافته در سازمان ها ( گشتالت ها ) یی است که برای ما معنی دارند.
طبق این نظریه، کلِ هر چیزی، فراتر از مجموع اجزای آن است. برای مثال ما با گوش فرادادن به نت های مجزای یک ارکستر سمفونی، قادر به درک تجربه گوش دادن به خود آن نیستیم و در حقیقت موسیقی حاصل از ارکستر چیزی فراتر از مجموع نت های مختلفی است که توسط نوازندگان مختلف اجرا می شود. آهنگ، دارای یک کیفیت منحصر به فرد ترکیبی است که با مجموع قسمت های آن متفاوت است.
گشتالت به معناهای کل، شکل و فرم ترجمه می شود و بر اساس این تئوری کل بزرگتر از مجموع اعضاست، این جمله به این معنا است که با وجود اینکه هر قسمت خاص دارای معنای ویژه خود می باشد، ساختار کل می تواند به آن معنای کامل ببخشد. این توضیح به این معناست که ذهن ما به طور خود به خودی سعی دارد تا داده های بصری را ساده کرده و به عنوان نتیجه معنای کل، جایگزین بخش های مجزا دیده شده کند. در حالی که بخش های مجزا می توانند دربرگیرنده معانی کاملاً متفاوتی باشند، کل قادر است با یک معنای کاملاً جدیدی از معانی اجزا فاصله گیرد.
«موریس مرلو پونتی» نخستین پایان نامه دکتری خود را که گزارشی انتقادی از نظریه روان شناختی با تأکید خاص بر نظریه گشتالت بود، ارائه داد.

معنی کلمه گشتالت در دانشنامه آزاد فارسی

گِشْتالت (Gestalt)
(واژه ای آلمانی به معنای «شکل» و «هیکل») مکتبی در روان شناسی که در آن هر کل از جمع اجزای خود بیشتر یا با آن متفاوت است؛ به عبارت دیگر، ساختار کاملی است که به سادگی نمی توان ماهیت آن را، با تجزیۀ اجزای تشکیل دهنده اش، تبیین کرد. مثلاً، یک صندلی، با وجود تفاوت های بسیار بین انواع صندلی ها، از نظر خصوصیاتی نظیر اندازه، شکل و رنگ، باز هم صندلی است. روان شناسی گشتالت همۀ فرآیندهای روانی را تشکیل دهندۀ واحدی سازمان یافته و ساخت مند تلقی می کند، نه ترکیبی از احساس های بسیط و ساده. مثلاً، یادگیری به منزلۀ بازسازی موقعیتی کلی (غالباً مرتبط با بینش) تلقی می شود. این دیدگاه، متضاد دیدگاه رفتارگرایان است که یادگیری را متشکل از روابط بین محرک ها و پاسخها می دانند. آزمایش های روان شناسان گشتالت نشان می دهد که مغز گیرندۀ منفعل اطلاعات نیست، بلکه کلّ درون داد خود را به منظور فهم آن سازمان می دهد. این باور هنوز هم کمابیش مقبول است، اما از دیگر اصول روان شناسی گشتالت انتقادهای بسیاری شده است. اصطلاح «گشتالت» را نخستین بار کریستیان فون ارنفلس، فیلسوف و روان شناسی اتریشی، در ۱۸۹۰ وضع کرد. ماکس ورتهایمر، ولفگانگ کهلر، و کورت کوفکا (۱۸۸۶ـ۱۹۴۱) از بنیاد گذاران و واضعان روان شناسی گشتالت بودند.

معنی کلمه گشتالت در ویکی واژه

شکل ادراکی کامل و برساخته متشکل از عناصری یکپارچه و متعامل به‌نحوی‌که هیئت کلی آن ویژگی‌هایی دارد که تک‌تک عناصر سازندۀ آن فاقد آن هستند

جملاتی از کاربرد کلمه گشتالت

مقدار اطلاعاتی که ذهن بشر می‎تواند پیگیری کند محدود است و در نتیجه زمانی که مقدار اطلاعات بصری زیاد و پیچیده می‎شود، ذهن به صورت خودکار آن‎ها را ساده می‎کند و در این راستا اصول گشتالت را به کار می‌گیرد. با استناد به این اصول، اگرچه هر یک از اجزای یک مجموعه بصری می‎توانند معنای واحدی داشته باشند، اما همگی بخشی از یک کل هستند که ذهن در ابتدا آن را درک می‎کند. این کل مجموعه‌ای از اجزا است که به آن‎ها معنای کامل می‎بخشد.
روان‌شناسان گشتالت مجموعه‌ای از اصول نظری و روش‌شناختی را به کار گرفتند که سعی در بازتعریف رویکرد پژوهش روان‌شناختی داشتند. این برخلاف تحقیقاتی است که در آغاز قرن بیستم بر اساس روش شناسی علمی سنتی انجام شد که موضوع مطالعه را به مجموعه‌ای از عناصر تقسیم می‌کرد که می‌توان آنها را به طور جداگانه با هدف کاهش پیچیدگی این شی تجزیه و تحلیل کرد.