گشادی
معنی کلمه گشادی در فرهنگ فارسی
معنی کلمه گشادی در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه گشادی
چون در ته نخل گل کمر بگشادیم چیدیم گلی ز شاخ گل چیدن داشت
تو کاکل می گشادی دوش من نظاره می کردم ز دلهای حزین صد مبتلا در هر شکن دیدم
شَدْقْ: به فتح اوّل و سکون ثانی گشادی گوشه دهان.
چون گشادی یافت چشمی در رضا از سخط هر لحظه اخفش چون بود
نه مرد را سر آن کاندر آن نهادی پی نه مرغ رادل آن کاندر آن گشادی پر
در دلت بنشست هر نیری که از شست خیانت جانب دلهای مظلومان گشادی، نوش جانت
به روی سیل گشادیم راه خانهٔ خویش به دست برق سپردیم آشیانهٔ خویش
اول بلاد ترک گشادی و آمدند در بند بندگی تو خانان نامدار
من نه آن رشته سر در گم چرخم صائب که گشادی شود از ناخن نقاد مرا
بتا تا چشم چون نرگس گشادی همه آفاق پر شور و شغب بود
از قفس بال و پر ما را گشادی گر نشد اینقدر شد کز پی پرواز خود را جمع کرد