معنی کلمه گشادنامه در لغت نامه دهخدا
ای حکم ترا قضای یزدان
داده چو قدر گشادنامه.انوری.گشادنامه فتح تو هرکجا که رسید
کنند بر تو ملوک جهان ثناخوانی.مجیر بیلقانی.داری گشادنامه جان در ده فلک
کو ده کیا که نزل تو اینجا برافکند.خاقانی.خواهی که نزل ما دهدت ده کیای دهر
بستان گشادنامه بعنوان صبحگاه.خاقانی. || عنوان کتابت و فرمان هم هست ، یعنی آنچه بر سر کتابها نویسند و این لغت با کاف تازی هم آمده است. ( برهان ) ( جهانگیری ). || نامه. صحیفه. کتاب :
مدح او را گشادنامه طبع
عقل پرور چوعلت اولی است.سیف اسفرنگ.