گشاد

معنی کلمه گشاد در لغت نامه دهخدا

گشاد. [ گ ُ ] ( مص مرخم ، اِمص ) فتح و ظفر. ( برهان ). فتح. ( مهذب الاسماء ). فتوح. فرج. گشایش. نجات :
بدو گفت شاه آفریدون تویی
که وی را کنی تنبل و جادویی
کجا هوش ضحاک بر دست توست
گشاد جهان از کمربست توست.فردوسی.دو چیز است بند جهان : علم و دانش
اگرچه گشاد است مر هر دوان را.ناصرخسرو.که اعوذ باللّه ، یعنی همه راحت از اﷲ میخواهم و همه گشاد از وی و ید اﷲ میخواهم. ( کتاب المعارف ).
گام در صحرای دل بایدنهاد
زآنکه در صحرای گل نبود گشاد.مولوی.چون چنین رفتی بدیدی صد گشاد
چون شدی در ضد آن ، دیدی فساد.مولوی.خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم
بر ره دوست نشینیم و مرادی طلبیم.حافظ.بر در مدرسه تا چند نشینی حافظ
خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم.حافظ.بگشا بند قبا تا بگشاید دل من
که گشادی که مرا بود ز پهلوی تو بود.حافظ.گرچه افتاد ز زلفش گرهی در کارم
همچنان چشم گشاد از کرمش میدارم.حافظ.دیگر از ما کاری و کفایتی نمی آید، هر گشادی و نجاتی که هست از حضرت شماست. ( انیس الطالبین بخاری نسخه خطی کتابخانه مؤلف ص 2 ). || دَشْت. فروش اول : صباحی به وقت ، درویش به در دکان ایشان رسیده و طلبی کرده ، ایشان گفته اند که در صباح هنوز گشادی نشده...( مزارات کرمان ص 115 ). || خوش. || خوشی. ( برهان ) :
چندین حلاوت و مزه و مستی و گشاد
در چشمهای مست تو نقاش چون نهاد؟مولوی ( از آنندراج ).نغمه مطرب خوشگو همه پند است و کلام
ساغر ساقی مه رو همه فتح است و گشاد.شاه قاسم انوار. || رها کردن تیر باشد از شست. ( برهان ) ( غیاث ). رها کردن تیر از شست. ( آنندراج ). رها شدن. رها کردن. انداختن :
نه مرا در تکاب تو پایاب
نه مرا برگشاد تو جوشن.ابوالفرج رونی.چه فایده ز زره با گشاد شست قضا؟
چه منفعت ز سپر با نفاذامر قدر؟مسعودسعد.ز شست تیر تو اندر گشاد چون بجهد
عجب مکن که ز پیکانْش ْ بگذرد سوفار.مسعودسعد.با ستیز قضا بهش باشید
وز گشاد بلا حذر گیرید.مسعودسعد.خلق را با گشاد دست قضا

معنی کلمه گشاد در فرهنگ معین

(گُ ) ۱ - (ص . ) پهن ، فراخ . مق تنگ . ۲ - دارای پهنا، قطر، گنجایش ، ظرفیت یا وسعت بیش از حد معمول . ۳ - (اِمص . ) رها کردن تیر از شست . ۴ - فتح ، تسخیر. ۵ - گشایش . ۶ - حمله . ۷ - (ق . ) با فاصله از یکدیگر. ۸ - (عا. ) آن که تن به کار نمی دهد، تنبل .

معنی کلمه گشاد در فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ تنگ] گشاده، فراخ، وسیع.
۲. [قدیمی، مجاز] گشایش.
۳. [قدیمی] رها کردن تیر از کمان.
۴. (اسم ) [قدیمی] چلۀ کمان که سوفار تیر را برای رها کردن در آن قرار می دادند.
۵. [قدیمی، مجاز] رهایی، نجات: خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم / به ره دوست نشینیم و مرادی طلبیم (حافظ: ۷۳۸ ).
* گشاد دادن: (مصدر متعدی ) [قدیمی]
۱. رها کردن تیر از کمان.
۲. (مصدر لازم ) در بازی نرد، باقی گذاشتن مهره تک در خانۀ نرد.

معنی کلمه گشاد در فرهنگ فارسی

مصدرمرخم گشادنگشایش، رهایی۷انبساط، گشاده رویی، رهاکردن تیرازکمان، گشاده، فراخ، وسیع، ضدتنگ
( مصدر ) ۱ - گشایش باز کردن : و گشاد هر دری را قسمی از اقسام علوم قر آن معین است . ۲ - فتح تسخیر : کجا هوش ضحاک بر دست تست گشاد جهان از کمر بست تست . ۳ - فتوح فرج : اعوذبالله یعنی همه راحت از الله میخواهم و همه گشاد از وی ویدالله میخواهم . خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم بره دوست نشینیم و مرادی طلبیم . ( حافظ ) ۴ - خوشی گشی : چندین حالاوت و مزه و مستی و گشاد در چشمهای مست تو نقاش چون نهاد ? ( دیوان کبیر ) ۵ - رها کردن تیر از شست : و هرگز تیر او ( الب ارسلان ) از گشاد خطا نرفتی . ۶ - گشاده رویی : زین نسق میگفت با لطف و گشاد در میانه گریه ای بر وی فتاد . ( مثنوی ) ۷ - رهایی نجات : بسته شنودی که جز بوقت گشادش جان و روان عدو از او بشود شاد . ( ناصر خسرو ) ۸ - سع. نظر : چون از گشاد بر نظرت شد زمانه راست هرگز گمان مبر که زرنج افتدش بدا . ( مسعود سعد ) ۹ - ( اسم ) فروش اول دشت : صباحی بوقت درویش بدر دکان ایشان رسیده و طلبی کرده ایشان گفته اند که در صباح هنوز گشادی نشده ... ۱٠ - ( نرد ) یک مهره در یک خانه که ممکن است مورد ضربت طرف قرار گیرد و کشته شود . ۱۱ - فراخی پهن مقابل تنگی : بر آشفت دیو از گشاد برش یکی تازیانه بزد بر سرش . یا گشاد کار . افتتاح کار گشایش آن : گشاد کار مشتاقان ازان ابروی دلبند است خدا را یک نفس بنشین گره بگشا زپیشانی . ( حافظ ) یا گشاد و بند . ۱ - گشادن و بستن : راه معرفت اول بدیدار تدبیر صانع است در گشاد و بند صنایع راه میرفت . ۲ - بسط و قبض .

معنی کلمه گشاد در ویکی واژه

پهن، فراخ. مق تنگ.
دارای پهنا، قطر، گنجایش، ظرفیت یا وسعت بیش از حد معمول.
رها کردن تیر از شست.
فتح، تسخیر.
گشایش.
حمله.
با فاصله از یکدیگر.
آن که تن به کار نمی‌دهد، تنبل.

جملاتی از کاربرد کلمه گشاد

به هر قطره که از مژگان گشادی نهانی راز او بر رو فتادی
در حقیقت داد معنا دادمی غیر از این منطق دری بگشادمی
پیش پیکان گل ز بیم گشاد هر شب از هاله مه سپر دارد
پهلوی آن وارث تخت قباد ناخن او عقدهٔ ایران گشاد
فرخنده هفت چیز تو دایم گشاده باد طبع و دل و زبان و رخ و دست و کار و در
از او راضی شده سلطان از او عاجز شده دشمن خدای آسمان او راگشاد از ناز و نیکی در
زبان بگشاد با چندین شکایت همیگفت از سر سوز این حکایت
گشاده گشت بیک ره طلسمهای علوم چو تو طلایۀ فکرت بدو فرستادی
زمین ماند از آرام و چرخ از شتاب به که خون گشاد از دل سنگ آب
مبر حاجت بغیر ایدل که در دست کسی نبود اگر ناگه خدا خواهد که در کارت گشاد افتد
۴۳ فیلسوف و دانش‌آموختهٔ برجستهٔ رشتهٔ الهیات از ۱۶ کشور جهان با پیشینه‌های مسیحی، یهودی، مسلمان و هندو در نامه‌ای سرگشاده از نظام جمهوری اسلامی ایران خواستند از پیگرد بهائیان دست برداشته و نیز برای آنان حق برخورداری از آموزش عالی قائل شود. در میان امضاکنندگان این نامه، نام استادان برجسته‌ای مانند چارلز تیلور، پروفسور فلسفه در دانشگاه مک‌گیل کانادا، هیلاری پاتنم، پروفسور فلسفهٔ دانشگاه کوگان و دانشگاه هاروارد آمریکا و لئوناردو بف، پروفسور اخلاقیات فلسفهٔ ادیانی و بوم‌شناسی (اکولوژی) دانشگاه ایالتی ریودوژانیروی برزیل هست.