گسیخته

معنی کلمه گسیخته در لغت نامه دهخدا

گسیخته. [ گ ُ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) بریده. ازهم جدا شده. رجوع به گسیختن شود.

معنی کلمه گسیخته در فرهنگ معین

(گُ تِ یا تَ ) (ص مف . ) بریده ، از هم جدا شده .

معنی کلمه گسیخته در فرهنگ عمید

۱. گسسته.
۲. پاره شده.

معنی کلمه گسیخته در فرهنگ فارسی

( اسم ) بریده جدا شده .

معنی کلمه گسیخته در ویکی واژه

بریده، از هم جدا شده.

جملاتی از کاربرد کلمه گسیخته

زان پیش که در زلف تو بندیم دل خویش ما رشته مهر از همه بگسیخته بودیم
طالع نگر گه با همه صدق و صفای دل الفت میانهٔ من و مینا گسیخته
تا تار گیسو ریخته جانها بتارآویخته گویددل بگسیخته منصورم این دارمن است
از فیلم‌ها یا برنامه‌های تلویزیونی که وی در آن نقش داشته است می‌توان به دختر، گسیخته شده، می ، نگهدار کودک اشاره کرد.
میوه او بود سر آویخته اندر آن اشجارها بگسیخته
از چیست که باد فتنه انگیخته‌اید وین رشته اتحاد بگسیخته‌اید
به خاک اندرش عقد بگسیخته گهرهای دندان فرو ریخته
رشته امید او بگسیخته دید در چاهی رسن آویخته
از رشک آن بگسیخته بر خاک خذلان ریخته نظمی که بود آویخته در کعبه بهر امتحان
تا غالیه بر برگ سمن بیخته ئی پیوند من سوخته بگسیخته ئی
گفتی ز هم گسیخته آشوب رستخیز شیرازۀ صحیفۀ اوراق کاف و نون