گسستگی

معنی کلمه گسستگی در لغت نامه دهخدا

گسستگی. [ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ ] ( حامص ) شکاف. || رخنه. || شکستگی. || انقطاع.تفرق. || رهاشدگی. ( ناظم الاطباء ). || پراکندگی. ( یادداشت بخط مؤلف ). || در تداول حکما، به معنی انفصال. ضد پیوستگی ( اتصال ): گمان نیست که صورت جسم نه این سه اندازه است که آن پیوستگی است که پذیرای آن توهم است که گفتیم و آن صورت پیوستگی است لامحاله که اگر هستی جسم گسستگی این ابعاد سه گانه را اندر وی نشایستی توهم کردن و پیوستگی ضد گسستگی است. ( دانشنامه علایی ص 76 ).

معنی کلمه گسستگی در فرهنگ معین

(گُ سَ تِ ) ۱ - (حامص . ) بریدگی ، انقطاع . ۲ - پراکندگی .

معنی کلمه گسستگی در فرهنگ عمید

گسیخته بودن.

معنی کلمه گسستگی در فرهنگ فارسی

۱ - بریدگی انقطاع . ۲ - پراکندگی تفرق . ۳ - رها شدگی . ۴ - انفصال مقابل پیوستگی : ... اگر هستی جسم گسستگی بودی این ابعاد سه گانه را اندر وی نشایستی توهم کردن و پیوستگی ضد گسستگی است . ۵ - ( اسم ) رخنه شکاف .

معنی کلمه گسستگی در ویکی واژه

بریدگی، انقطا
پراکندگی.

جملاتی از کاربرد کلمه گسستگی

برای شناخت اساطیر چین باید به چند نکته توجه کرد. در میان این ملاحظات، مهمتر از همه این است که دربارهٔ کدام چین می‌خواهیم صحبت کنیم. بدیهی است که اساطیر چین قدیم، تا آنجایی که از آن‌ها اطلاع داریم، با اساطیر دوران‌های جدیدتر در این سرزمین تا حدود بسیاری متفاوت است. البته منظور از این گفته این نیست که گفته شود در یکی از لحظات تاریخ چین ناگهان گسستگی و جهشی ایجاد شده که تمامی اندیشه‌های مذهبی و انگاره‌های اساطیری جامعهٔ چین را، در کل و از پایه دگرگون کرده‌است.
تاری ز کمند گیسوانت پیوند بسی گسستگی‌ها
یا أَهْلَ الْکِتابِ ای اهل کتاب، قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا آمد بشما فرستاده ما، یُبَیِّنُ لَکُمْ پیدا میکند شما را، عَلی‌ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ بسستی و گسستگی از رسولان، أَنْ تَقُولُوا تا نگوئید: ما جاءَنا بما نیامد، مِنْ بَشِیرٍ هیچ بشارت دهنده‌ای، وَ لا نَذِیرٍ و نه هیچ بیم نماینده‌ای، فَقَدْ جاءَکُمْ بَشِیرٌ وَ نَذِیرٌ آنک آمد بشما رسولی که همانست و همین، وَ اللَّهُ عَلی‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ (۱۹) و خدای بر همه چیز تواناست.
به گداز ماه منگر به گسستگی زهره تو حلاوت غمش بین که یکش هزار بادا
گسستگیت مباد ای شکسته زلف نگار اگر چه آفت کالای صبر و تاب منی
کی بود از کثرتم بگسستگی تا بگردن در عدد پیوستگی
برخی جانت شوم چهارده سال از همه جا گسستگی و بدین دوده ستوده پیوستگی، هرگز لب به خواست نگشودم و کام به هوس نیالودم. کنونم دو خواهش است که شما را از انجام کاهش نزاید و مرا از در نام فزایش فزاید:
دلا گر مهر پیوستی به یک سو از این سوی دگر بگسستگی به
وداع ناشده دل حال صبر در هم دید عنان گسستگی گریه دمادم دید
ز درس حکمت و آداب رفتگان مگسل که این گسستگیت خواری مدام دهد