گسست

معنی کلمه گسست در فرهنگستان زبان و ادب

{hiatus, chasm} [باستان شناسی] ناپیوستگی در توالی فرهنگی

معنی کلمه گسست در ویکی واژه

ناپیوستگی در توالی فرهنگی.

جملاتی از کاربرد کلمه گسست

رشته صبر مرا بگسسته است زلف تو بس که کشایش کرده است
بگفتش ز هر دو گسست است هوش که این با فغانست و آن با خروش
بچشم خشم نظر بر زمانه گر فکند شود گسسته ز هم رشته شهور و سنین
در تئوری آمار و احتمالات، توزیع دو جمله‌ای سلبی، توزیعی با احتمال گسسته‌است.
تار امل بگسسته به، جام هوس بشکسته به درج غزل در بسته به، نا سفته خوشتر گوهرش
به‌ گفتگو مده از کف حضورِ جمعیت عنان ‌گسست چو از دانه ریشه بیرون شد
رستمی باید که بیژن را برون آرد ز چاه بی کمند جذبه از دنیا گسستن مشکل است
بی سر و پای یکی چنبروار خر ما جسته و بگسسته رسن
بشکسته بت و سبحه و زنار گسسته چون نیک به بینی همه خود را بپرستند
چنان دودکه قضا در پیش گسسته شود چنان جهد که قدررا ززیرران بجهد
بیچاره‌ای‌ست لایق وصلت که در فراق دست هوس گسست ز دامان چاره‌ها