معنی کلمه گسترانیدن در لغت نامه دهخدا
بکوشی کنون تا همی خویشتن را
جز آن نام ، نام دگر گسترانی.فرخی.کودکان فَخ می نهادند و دام می گسترانیدند. ( سندبادنامه ).
ما چو طفلانیم و ما را دایه تو
بر سر ما گستران آن سایه تو.مولوی.همی گسترانید فرش تراب.سعدی ( بوستان ).و بساط عدل و راستی درمیان رعایا و سایر اصناف امم از هر نوع گسترانید. ( تاریخ قم ص 8 ).
رجوع به گستردن و گستراندن شود.