گساری

معنی کلمه گساری در لغت نامه دهخدا

گساری. [ گ ُ ] ( حامص ) عمل نوشیدن می و غیره. وبصورت ترکیب با غم و می آید. رجوع به گساردن شود.

معنی کلمه گساری در فرهنگ فارسی

عمل نوشیدن می

جملاتی از کاربرد کلمه گساری

خبر از مستی و خمارش نیست میگساری فراغتی دارد
به فرزند شادی ز پیری پر انده تو را هم غم الفنج و هم غمگساری
از او به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین شاعران کلاسیک عربی نام می‌برند. او استاد تمامی شاخه‌های شعر عربی زمان خویش شده بود، اما شهرتش بیشتر به خاطر تصنیف‌های باده‌گساری و ستایش شراب (خَمریات) و عشق‌ورزی به پسران نوجوان (مُذکرات) است. از ابونواس در روایت‌های فولکلور نیز یاد شده و یکی از شخصیت‌های کتاب هزار و یک شب نیز می‌باشد.
کنون می گساریم تا نیم‌شب بیاد بزرگان گشاییم لب
غمم از غمگساران گرچه دایم در دل ست اما نباشد نا خوش آن غم را که باشد غمگساری خوش
به جایش غمگساری دارم و او به جای من ندارد غمگساری
ز پشت جهان هر نفس عاشقان را غم آید ولی غمگساری نیاید
خوش‌تر است از دولت دنیا و عقبی وصل یاری دست در گردن درآوردن، شبی با غمگساری
مرا دل برده است از دست یاری چه یاری گرم مهری غمگساری
غمگساری کنند نام ولی غم دل را یکی هزار کنند
بفشار به غم تو دزد خود را غم نیست چو هم تو غمگساری