گسارنده. [گ ُ رَ دَ / دِ ] ( نف ) دهنده می. ساقی : می آورد چون هرچه بد خورده شد گسارنده می ورا بَرده شد.فردوسی.گسارنده باده و رود و ساز سیه چشم گلرخ بتان طراز.فردوسی.گسارنده آورد جام بلور نهادش ابر دست بهرام گور.فردوسی.و رجوع به گساردن شود.
معنی کلمه گسارنده در فرهنگ معین
(گُ رَ دِ ) (ص فا. ) ساقی .
معنی کلمه گسارنده در فرهنگ عمید
خورنده، نوشنده.
معنی کلمه گسارنده در فرهنگ فارسی
( اسم ) طی کننده سپری کننده .
معنی کلمه گسارنده در ویکی واژه
ساقی.
جملاتی از کاربرد کلمه گسارنده
گسارندهٔ می می آورد و جام نگه کرد مهراب را پور سام
تا بگردد خورش گوارنده مشو، ای خواجه، می گسارنده
می آورد چون هرچ بد خورده شد گسارندهٔ می ورا برده شد
آیا میگسارنده ساقی دمی مرا گر رها خواهی از هر غمی
گسارنده آورد جام بلور نهادند بر دست بهرام گور
گسارندهٔ باده آورد ساز سیه چشم و گلرخ بتان طراز
شده غمگسارنده شان هر دو زن گه این پای کوب و گه آن دست زن