گزیده

معنی کلمه گزیده در لغت نامه دهخدا

گزیده. [ گ ُ دَ / دِ ] ( ن مف ) پسندیده. انتخاب کرده شده. ( برهان ) ( آنندراج ): خِلص ؛ خلاصه گزیده از هر چیزی. خلصان ، صرح ؛ خالص و بی آمیغ از هر چیزی و گزیده آن. صیاب ؛ برگزیده از هر چیزی. صوابه ؛ گزیده از هر چیزی و از غنیمت. صفی ؛ خالص و گزیده از هرچیزی. صفیه ؛ گزیده از غنیمت. عَفوَه ، گزیده هر چیزی. بهترین و گزیده هر چیزی. مختار. ( منتهی الارب ):
چنینم گوانند و اسپهبدان
گزیده پسندیده ام موبدان.
دقیقی ( از کتاب دقیقی و اشعار او، گردآوری دکتر دبیرسیاقی ص 144 ).
پسر بود او را گزیده چهار
همه خوب روی و نبرده سوار.دقیقی.سکندر بیارد سپاهی گران
ز روم و ز ایران گزیده سران.فردوسی.برفتند از آنجا صد و شست مرد
گزیده سواران روز نبرد.فردوسی.با لشکری گزیده و با ساز و با سلیح
آراسته چنانکه بنوروز بوستان.فرخی.علامت است در آن لشکر اندر و بر او
پیادگان گزیده صدوسی وسه هزار.فرخی.اما هر سه مقدم طغرل و داود و بیغو روی به قلب نهاده اند با گزیده تر مردم خویش. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 578 ). یادگار خسروان و گزیده تر پادشاهان. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 385 ).
محمد اسم ابوالقاسم آن گزیده حق
به جاه و مرتبه از جمله انبیا برتر.ناصرخسرو.که او بتن خویش با دویست مرد گزیده پر سلاح براند و خاقان را فروگیرد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 80 ). و اسبان گزیده که هر جای بر طویله ها و آخرهابسته بودند بوقتی که عرض دادی میگویند هشتاد هزار سر برآمد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 103 ). حد زمین ایران که... تا به قادسیه و فرات و بحر یمن و دریای پارس و مکران تا به کابل و طخارستان و طبرستان و این سبزه زمین است و گزیده تر و با سلامت تر. ( مجمل التواریخ والقصص ).
چو علم آموختی از حرص آنگه ترس کاندر شب
چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا.سنایی.چو جان باشد گزیده یار پیشین
تو بر یار گزیده هیچ مگْزین.( ویس و رامین ).یاران گزیده داشتم روزی
امروز چه شد که نیست کس یارم.مسعودسعد.سلطان از اعوان دین و انصار اسلام پانزده هزار سوار گزیده بیرون کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
کم گوی وگزیده گوی چون دُر

معنی کلمه گزیده در فرهنگ معین

(گَ دِ ) (ص مف . ) نیش خورده .
(گُ دِ ) (ص مف . ) پسندیده ، انتخاب کرده .

معنی کلمه گزیده در فرهنگ عمید

کسی که جانور گزنده ای او را دندان گرفته یا نیش زده باشد.
پسندیده، انتخاب شده. گزینه.
* گزیده کردن: (مصدر متعدی ) انتخاب کردن، برگزیدن.

معنی کلمه گزیده در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - انتخاب کرده اختیار کرده : اسبان گزیده که همه جای بر طویله و آخر ها بسته بودند بوقتی که عرض دادی میگویند هشتاد هزار سر بر آمد . ۲ - ( اسم ) بازیی است .
خراج و جزیه

معنی کلمه گزیده در ویکی واژه

نیش خورده.
پسندیده، انتخاب کرده.

جملاتی از کاربرد کلمه گزیده

کریستینا فرناندز (در تصویر) به عنوان نخستین رئیس جمهور زن آرژانتین برگزیده شد.بی‌بی‌سی
چند از سگ ابلق شب و روز افتادهٔ سگ گزیده باشم
نه از خیال تو ببریده یمین دل نه از وصال تو بگزیده یسار دست
این کتاب با ترجمهٔ علی موسائی افضلی در سال ۱۳۸۴ منتشر و در مراسم کتاب سال جمهوری اسلامی ایران به‌عنوان کتاب برگزیده معرفی شد.
خوب خصالی گزیده فعلی میمون لفظی خجسته رایی
ز حلقه در جنت شود گزیده چو مار دلی که آید ازان زلف خم به خم بیرون
نظام سیاسی استونی جمهوری پارلمانی است و رئیس‌جمهوری، که اختیارات اجرایی محدودی دارد، از سوی نمایندگان پارلمان برای دوره پنج ساله به این سمت برگزیده می‌شود.
احرار روزگار رضاجوی من شدند چون من گزیدهٔ علی مرتضی شدم
در ۱۸۷۰ هاینریش اشتاینر خاورشناس سوئیسی به جانشینی ابرهارد اشرادر، به استادی عهد عتیق (از کتاب مقدس) و زبان‌های سامی دانشگاه زوریخ برگزیده شد.
اگر زدرد اسیران خویشتن نشد آگه چراست زلف ترا پیچ و تاب مار گزیده
بلای عشق قربت دیدهام من بلای تو زجان بگزیدهام من
غم را بر او گزیده میباید کرد وز چاه طمع بریده میباید کرد
فارغ از غم گوشه‌ای بگزیده‌اند دستها در گردن و خوابیده‌اند
کار آن پادشا گزیده بُوَد که حکیم و زمانه دیده بُوَد