گز گز

معنی کلمه گز گز در لغت نامه دهخدا

گزگز. [گ ِ گ ِ ] ( اِ صوت ) بانگ خفیف ، آواز خفیف ، چنانکه در سماور پیش از جوش آمدن آن یا صدای زنبور هنگام پریدن. و در بعضی لهجه ها جزجز نیز گویند. || ناراحتی خارش مانند و کمی دردناک که گاه در اعضاء و بویژه در دست و پا عارض گردد. و رجوع به گز کردن شود.

معنی کلمه گز گز در فرهنگ فارسی

۱ - بانگ و آواز ضعیف ( چنانکه در سماور پیش از جوش آمدن آن یا صدای زنبور هنگام پریدن . ۲ - ( اسم ) ناراحتی خارش مانند و کمی دردناک که گاه در اعضائ بویژه در دست و پا عارض گردد .

جملاتی از کاربرد کلمه گز گز

زآنکه هرگز گزیده رأی تو را هیچ وقتی نیوفتاد خطا
دشتها را گز گز آن شه چاه کند رقعه را از خشم پیش او فکند
راه‌زن هرگز گدایی را نزد گرگ گرگ مرده را هرگز گزد
شنیدی که هرگز گزیده ست مار ز سوراخ، مرد خرد را، دوبار
اقبال شاه را ز تو هرگز گزیر نیست گر پادشه جسمت تو هم جام این جمی
ز بس مستانه رقصد در چمن رز ز جای خود جهد از ذوق، گز گز
گر کس حق ثنای تو هرگز گزاردی لا احصی از چه گفتی پیغمبر بشیر
مه من که هرگز گزندت نه بینم فراق توام سوخت چندت نه بینم
بر اهل ترک، نکرده است غم جفا هرگز گزند خار ندیده است پشت پا هرگز
کی رسد هرگز گزند از چشم بد، خوب مرا کز فروغ حسن نتوان دید مطلوب مرا