گریزان

گریزان

معنی کلمه گریزان در لغت نامه دهخدا

گریزان. [ گ ُ ] ( نف ، ق ) گریزنده. در حال فرار. در حال گریختن. محترز :
گریزان همی رفت مهتر چو گرد
دهان خشک و لبها شده لاجورد.فردوسی.گریزانم و تو پس اندر دمان
نیابی مرا تا نیابد زمان.فردوسی.فرسنگ ز فرسنگ دوانم ز پی تو
وز من تو گریزانی ، فرسنگ به فرسنگ.فرخی.گریزان چو باشی به شب باش و بس
که تا بر پی از پس نیایدت کس.اسدی.ز باد پرش موج دریا ستوه
ز موجش گریزان دد از دشت و کوه.اسدی.گاه گریزانی از باد سرد
گاه بر امید گل و سوسنی.ناصرخسرو.تفکر کن در این معنی تودر شاهین و مرغابی
گریزان است این از آن و آن بر این ظفر دارد.ناصرخسرو.چه پیوسته ترسان بود و از هر چیزی گریزان. ( نوروزنامه ).
وزیر مشرق کز داد او همیشه ستم
بود گریزان چون ز آفتاب مشرق ظل.سوزنی.از بهر آنکه طبیعت از کارها که غم آرد گریزان باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
چو دیو از رحمت مردم گریزان
فتان خیزان تر از بیمار خیزان.نظامی.گریزان ره خانه را پی گرفت
شب چند با عاملان می گرفت.نظامی.بعد از آن گفت ای خدا گر آن کبار
بس غیورند و گریزان ز اشتهار.مولوی.برد تا حق تربت بی رای را
تا بمکتب آن گریزان پای را.مولوی.رود روز و شب در بیابان و کوه
ز صحبت گریزان ، ز مردم ستوه.سعدی ( بوستان ).گفتم حکایت آن روباه مناسب حال تست که دیدندش گریزان و بی خویشتن وافتان و خیزان. ( گلستان ).

معنی کلمه گریزان در فرهنگ معین

( ~ . ) (ق . ) گریزنده ، در حال فرار.

معنی کلمه گریزان در فرهنگ عمید

فرار کرده، در حال فرار.

معنی کلمه گریزان در فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) گریزیدن : گاه گریزانی از باد سرد گاه بر امید گل و سوسنی . ( ناصر خسرو ) ۲ - در حال گریختن در حال فرار : حکایت آن روباه ... دیدندش گریزان و بی خویشتن افتان و خیزان .

معنی کلمه گریزان در دانشنامه عمومی

یک فرد گریزان ممکن است بزرگسال، کودک، خواهر و برادر، کارمند، همسالان، هم کیش، سیاسی یا مذهبی، یا یک کشور باشد. پسر شلاق زن، بیمار شناسایی شده، یا «فرد افسرده» اشکالی از افراد گریزان هستند.
گزیران، جدا کردن یک فرد یا گروه برای سرزنش ناشایست و در نتیجه برخورد منفی است. همچنین ممکن است ( دو عمل "بهانه جویی" یا "فرافکنی" ) توسط افراد علیه افراد انجام شود ( مثلاً «او این کار را کرد، نه من!» ) ، افراد علیه گروه ها ( مثلاً «به خاطر همه افراد بلندقد نتوانستم چیزی ببینم» ) ، گروه ها علیه افراد ( به عنوان مثال، «او دلیل برنده نشدن تیم ما بود" ) ، و گروه ها در مقابل گروه ها.
یک تعریف پزشکی از فرد گریزان این است: فرایندی که در آن سازوکار بزرگنمایی یا جابجایی با تمرکز بر احساس های خصومت، پرخاشگری و سرخوردگی بستگی به میزان سرزنش روی فرد یا گروه دیگر به کار می رود. گریزان تاکتیک خصمانه ای است که اغلب برای کل گروهی از افراد بر اساس بی اخلاقی یا عمل غیرمنطقی تعداد کمی از افراد متعلق به آن گروه است. گریزان به تقصیر اجتماعی و تفکر قالبی مرتبط می شود.

معنی کلمه گریزان در ویکی واژه

گریزنده، در حال فرار.

جملاتی از کاربرد کلمه گریزان

بیا بیا که تو از عافیت گریزانی که من گمان یکی عشق آفرین دارم
در این نوشتار از واژه گریزانه به جای سانتریفوژ استفاده شده‌است.
مر مرا گوئی: چون هیچ برون نائی؟ چه نکوهیم گر از دیو گریزانم؟
سرشته از دماغِ تر، هوایش گریزان بی‌دماغی از فضایش
ای عمر گریزان ز توام نیست گزیر وی دست اجل ز دست غم دستم گیر
نهیب زخم تو دیدست خصم ازین قبلست که خانه خانه گریزان بود چو مهرۀ نرد
مردوک تور خود فرا می‌گسترد، باد را به سوی تیامات می‌فرستد. تیامات دهان باز می‌کند تا آن را ببلعد اما باد او را پر می‌کند و ناتوان از بستن لبهای خود می‌شود. باد شکمش را پر می‌کند، دهانش باز می‌ماند. مردوک تیری را از دهانش به درون می‌اندازد. تیر به قلب تیامات می‌خورد و زندگی‌اش پایان می‌یابد. نیروهایش به هر سو گریزان می‌شوند.
همی خواست تا شهر ویران کند شه و لشکر را گریزان کند
به صحرای هزیمت پا نهادند گریزان روی در صحرا نهادند
گریزان سوی عوج بنهاد رو بدو گفت این است یل رزمجو
تو با این فرومایه گرد دلیر گریزان رفتید چهره زریر
تو به یک خواری گریزانی ز عشق تو به جز نامی چه می‌دانی ز عشق