گریبانگیر
معنی کلمه گریبانگیر در فرهنگ معین
معنی کلمه گریبانگیر در فرهنگ عمید
۲. [مجاز] کاری که بر عهدۀ شخصی بیفتد.
معنی کلمه گریبانگیر در فرهنگ فارسی
معنی کلمه گریبانگیر در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه گریبانگیر
نالهٔ العطش آمد ز نگاهش چون شمع آتش عشق تو آنرا که گریبانگیر است
دست بیدادی گریبانگیر ما گردیده است از رعونت دامن خود گر ز خار افشانده ایم
عید 97 به خوزستان رفتیم البته اگه زودتر برنگشته بودیم خونه - تهران - گیر افتاده بودیم و ماجرای سیل گریبانگیر ما هم میشد البته تو مسیر برگشت نزدیک تو یه شهر سیل ما را ببرد و خداوند حافظ انسان است. بگذریم ...
گریبانگیر زهد پارسایان نگاه باده پیمای تو باشد
شوق اگر صائب چنین گردد گریبانگیرمن می کند کوتاه دست خار را از دامنم
پای در دامان کشیدم شد گریبانگیر، عشق رفتم از دنبال دل، کنج فراغ از دست رفت
اگر در دامن محشر گنه این آبرو دارد بسا خجلت که خواهد شد گریبانگیر معصومان
چون گریبانگیر شد، یار موافق دشمن است گر بپیچد در گلو با تیغ یکرنگ است آب
پنجه خورشید می گردد گریبانگیر خاک پای خود هر جا گذارد آن پریرو بر زمین
و صورت ملامت ترک کردن، آن بود که یکی را کفر و ضلالت طبعی گریبانگیر شود تا به ترک شریعت و متابعت آن بگوید و گوید: «این ملامتی است که من میکنم.» و این راه او بود اندر او.
ز دل چون غنچه یک چاک گریبانگیر میخواهم گشاد کار خود بیناخن تدبیر میخواهم