گریان
معنی کلمه گریان در لغت نامه دهخدا

گریان

معنی کلمه گریان در لغت نامه دهخدا

گریان. [ گ ِرْ ] ( نف ، ق ) گریه کنان. ( برهان ) ( آنندراج ). گرینده. باکی. ( منتهی الارب ) :
بنوبهاران بستای ابر گریان را
که از گریستن اوست این زمین خندان.رودکی.دلخسته و محرومم و پی خسته و گمراه
گریان به سپیده دم و نالان به سحرگاه.خسروانی.برفتند یکسر بنزدیک شاه
غریوان و گریان و فریادخواه.فردوسی.بگفت این و بنشست گریان بدرد
پر از خون دل و چشم پر آب زرد.فردوسی.همه انجمن زار و گریان شدند
چو بر آتش تیز بریان شدند.فردوسی.هر دو گریانیم هر دو زرد و هر دو در گداز
هر دو سوزانیم هر دو فرد وهر دو ممتحن.منوچهری.بسا که خندان کرده ست چرخ گریان را
بسا که گریان کرده ست نیز خندان را.ناصرخسرو.تو گریانی جهان خندان موافق کی شود با تو
جهان بر تو همی خندد چرائی تو برو گریان.ناصرخسرو.از سخن پیر ملامت گرش
گریان گریان بگذشت از برش.نظامی.دلش نالان و چشمش زار و گریان
جگر از آتش غم گشته بریان.نظامی.شمع را زیباست هر ساعت تری
گاه گریان گاه خندان باختن.عطار.بگذر ز راه دعوی در جمع اهل معنی
مرهم طلب از ایشان گریان بسوز و دردی.عطار.... چندانکه بر درمهاش اطلاع یافت ببرد و بخورد و سفر کرد و بامدادان دیدند عرب را گریان و عریان. ( گلستان ).
ای خنک چشمی که او گریان اوست
ای همایون دل که او بریان اوست.مولوی.
گریان. [ گ ُرْ ] ( اِ ) آتشدان گرمابه باشد که آن را گلخن هم میگویند. || فدا یعنی کسی که خود را یا دیگری را بدان از بلا نجات دهد. ( برهان ) ( آنندراج ). ظاهراً مخفف «گربان » = قربان. رجوع به کیریان و کریان شود. ( حاشیه برهان چ معین ).

معنی کلمه گریان در فرهنگ معین

(گِ ) (ص فا. ) در حال گریستن ، کسی که گریه می کند.

معنی کلمه گریان در فرهنگ عمید

در حال گریستن، اشک ریزان، گریه کنان، گرینده.

معنی کلمه گریان در فرهنگ فارسی

گرینده، درحال گریستن، اشک ریزان
۱ - ( صفت ) گرینده گریه کننده : اما رسم چنان بود که گویی : مردم حیوانی است خندان گریان پهن ناخن . ۲ - بارنده : به نو بهاران بستای ابر گریان را که از گریستن اوست این زمین خندان . ( رودکی ) ۳ - در حال گریستن : برفتند یکسر بنزدیک شاه غریوان و گریان و فریاد خواه .

معنی کلمه گریان در دانشنامه عمومی

گریان (صربستان). گریان ( به صربی: Grljan ) یک منطقهٔ مسکونی در صربستان است که در زایچار واقع شده است. گریان ۲٬۸۳۹ نفر جمعیت دارد.

معنی کلمه گریان در ویکی واژه

در حال گریستن، کسی که گریه می‌کند.

جملاتی از کاربرد کلمه گریان

زان یتیمان پدر گم کرده یاد آریم باز چون یتیمان روز عید از درد دل گریان شویم
سپاه ملکشاه، پس از تصرف بخش بزرگی از نواحی مرکزی ارمنستان، شهرها و قلعه‌های مهم آن به لشگریان آلپ ارسلان پیوست و این سپاه بزرگ آمادهٔ حمله‌ای گسترده به گرجستان و نواحی شمالی ارمنستان شد. آلپ ارسلان گرجستان را به تصرف درآورد و نیروهای بیزانسی نیز نتوانستند در برابر سپاه او مقاومت کنند. او در اواخر زمستان ۱۰۶۴ میلادی، به سمت آنی (شهر باستانی) حرکت کرد.
دهم از دل برون راز نهان را بخندانم بگریانم جهان را
گریه ی تو خلق را گریان کند سوز جان مر جسم را سوزان کند
بقایای آسیاب آبی گریان مربوط به دوران‌های تاریخی پس از اسلام است و در شهرستان ایلام، بخش مرکزی، روستای چالسرا واقع شده و این اثر در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۳۸۲ با شمارهٔ ثبت ۸۴۲۹ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
به ایرانیان زار و گریان شدم ز ساسانیان نیز بریان شدم
لشگریانش همه شیر دل و شیر گیر عسکریانش تمام پیلتن و پیل کن
سلّاریان، سالاریان، آل مسافر، مسافریان، لنکریان، کنگریان یا غیره، یک خاندان دیلمی و شیعهٔ اسماعیلی در قرن چهارم و پنجم هجری بود که در دیلم تأسیس شد و حاکمیت خود را به‌سمت شمال غرب ایران توسعه داد و بر آران و آذربایجان و بخش‌هایی از ارمنستان و دربند سلطه یافت.
الهی تو دوستان را بدشمنان می نمایی، درویشان را غم و اندوه دهی، بیمار کنی و خود بیمارستان کنی، درمانده کنی و خود درمان کنی، از خاک آدم کنی و با وی چندان احسان کنی، سعداتش بر سر دیوان کنی و بفردوس او را میهمان کنی، مجلسش روضهٔ رضوان کنی، نا خوردن گندم با وی پیمان کنی، و خوردن آن در علم غیب پنهان کنی، آنکه او را زندان کنی و سالها گریان کنی، جباری تو کار جباران کنی، خداوند تو کار خداوندان کنی، تو عتاب و جنگ همه با دوستان کنی.
در ۱۳۰۷ خورشیدی (۱۹۲۸ میلادی) پادماگریان برای معالجه به پاریس رفت و پس از یک عمل جراحی ناموفق درگذشت.
سجده کرد و رفت گریان و خراب گشت دیوانه ز عشق فتح باب
چون ابر بسی بودم گریان ز فراق تو ای گل بوصال خود چون غنچه بخندانم
یکی را تلخ‌تر گریانم از جام یکی را عیش خوش‌تر دارم از نام
سحاب باشد تا در عزای او گریان سپهر خواهد تا از غمش بخود پیچید
امپراتور جدید بیزانس، میخائیل پنجم، نیز، که بر اساس پیمان قدیمی این دولت با ارمنستان رسماً خود را وارث تاج و تخت پادشاهی باگراتونی می‌دانست، برای تصاحب آن با سپاهی عظیم به سوی ارمنستان حرکت کرد اما با مقاومت شدید لشگریان ارمنستان به رهبری واهرام پاهلاوونی مواجه شد و به سرعت شکست خورد. پس از مدتی، واهرام پاهلاوونی به همراهی برخی بزرگان کشور برادرزادهٔ هوهانس سمبات؛ یعنی، فرزند آشوت چهارم، گاگیک دوم، را، که هجده سال بیشتر نداشت، به منزلهٔ وارث تاج و تخت باگراتونی، پادشاه ارمنستان اعلام کرد.
زین بیش جانا از درد هجران من چشم خود را گریان نخواهم