گرگم
جملاتی از کاربرد کلمه گرگم
به چشم حاسدان گرگم بر یعقوب خود یوسف بر جهال بوجهلم محمد پیش یزدان دان
گفت زالا به چه کار آمدهای؟ اندرین بیشه مگرگم شدهای؟
که از چنگال گرگم در ربودی چو دیدم عاقبت خود گرگ بودی
چون ز در قرب تو گشت شبانی عزیز یوسف گرگم مساز، قرب شبانم بده
زمانی می چرم این جا زمانی می چرند از من گهی گرگم گهی میشم گهی خود شکل چوپانم
گرگماناست و خبرگفتار من بس تا نه دیر این خبرگردد عیان و اینگمان گردد یقین
به رنگی درگشاد عقدهٔ دل خون شدم بیدل که دندان در جگرگمگشت همچون دانهٔ نارم
همی الله میگویی مگرگمگشته میجویی منم مقصد چه میپویی منم منزل چه میرانی
وهم باطالع او گفت که باشم در عرش گفت گرگم نشوی پیشترک هم میآی
گرگم نگشته بودی در شرع، راه ما پهلو بر اوج چرخ زدی بارگاه ما