گروگر

معنی کلمه گروگر در لغت نامه دهخدا

گروگر. [گ َ گ َ ] ( اِخ ) یکی از نامهای خدای تعالی است. ( برهان ) ( آنندراج ) :
بغلطید پیش گروگر بخاک
همی گفت کای دادفرمای پاک.اسدی.گر این کام بدهد گروگر ترا
ز شاهی مرا نام و دیگر ترا.اسدی.فرزند تو امروز بود جاهل و عاصی
فردات چه فریاد رسد پیش گروگر.ناصرخسرو. || ( ص ) قاهر و قادر و غالب و در صفت صانع و خالق استعمال میشود. ( آنندراج ). مرادبخش. ( برهان ) :
گذر کردم ز آب و شکر گفتم
بسجده پیش یزدان گروگر.عنصری.آنی تو که ملک وقف کرده ست
بر نام تو ایزدگروگر.مسعودسعد.از مصطفی خلیفه و چون آدم صفی
از خود خلیفه کرد خدای گروگرش.خاقانی.
گروگر. [ گ ُرْ رُ گ ُ ] ( ق ) رجوع به گرگر شود.

معنی کلمه گروگر در فرهنگ معین

(گَ رُ گَ ) ۱ - (ص . ) قابل پرستش ، معبود. ۲ - خدای تعالی .
(گُ رُّ گُ ) (ق مر. ) (عا. ) پشت سرهم ، پیاپی .

معنی کلمه گروگر در فرهنگ عمید

۱. دادگر.
۲. از نام های باری تعالی: بدان ماند که یزدان گروگر / جهانی نو بر آورده ست دیگر (عنصری: ۶۹ ).

معنی کلمه گروگر در فرهنگ فارسی

۱ - بسیار زیاد فراوان ۲ - پشت سرهم پیاپی .
۱ - ( صفت ) قابل پرستش معبود : گذر کردم ز آب و شکر گفتم بسجده پیش یزدان گرو گر . ( لبیبی ) توضیح در این مورد بعضی فرهنگها بمعنی قاهر و قادر و غالب ( صفات خدا ) و برخی دیگر بمعنی مراد بخش نوشته اند ( برهان ) و صحیح نمی نماید . ۲ - خدای تعالی ( و آن بجای ترکیب توصیفی یزدان گرو گر یا خدای گرو گر است : فرزند تو امروز بود جاهل و عاصی فردات چه فریاد رسد پیش گرو گر ? ( ناصر خسرو )

معنی کلمه گروگر در ویکی واژه

قابل پرستش، معبود.
خدای تعالی.
پشت سرهم، پیاپی.

جملاتی از کاربرد کلمه گروگر

جان برادر تو نیز همچو گروگر جان به وطن باز و دل به مهر وطن بند
بتندی براه اندر آورد روی بسوی گروگرد شد جنگجوی
همچو گروگر شود به سوگ وطن جفت هر که نگیرد ز سوگ او به وطن پند
گروگر فرستادم از بهر دین بیارای گفتا به دانش زمین
تو غم مردم همی خوری به شب و روز غمخور توکیست‌؟ پادشاه گروگر
فرزند تو امروز بود جاهل و عاصی فردات چه فریاد رسد پیش گروگر؟
از مصطفی خلیفه و چون آدم صفی از خود خلیفه کرد خدای گروگرش
گر این کار بدهد گروگر ترا زشاهی مرا نام و دیگر ترا
آنی تو که ملک وقف کرده ست بر نام تو ایزد گروگر
سپهبد چو لشکر برو گرد شد ز آتش براه گروگرد شد