گرهی

معنی کلمه گرهی در فرهنگستان زبان و ادب

{ganglionic} [زیست شناسی] مربوط به گره

جملاتی از کاربرد کلمه گرهی

من خود گره به کار خود انداختم که تو زین پیش با منت گرهی بر جبین نبود
گرهی ززلف بگشا و بکش زرخ نقابی بنمای در دل شب بخلایق آفتابی
گرهی از شکن زلف چلیپا بگشای تا بهر موی ببندم پس ازین زنّاری
نشود گشاده چون نی، گرهی ز کار دردم چه گلی شکفته گردد به هوای آه سردم؟
رشته بی گرهی نیست درین بحر چو موج که به آن گوهر شهوار رساند خود را
می کند هر سخنی باز دهن را صائب سخنی کو که ز خاطر گرهی باز کند؟
در طاس فلک نقش قضا و قدر است مشکل گرهیست خلق از این بی‌خبر است
نهایتش گرهی چند وا کند از زلف ز دست کوته ما چند احتراز کنی؟
آنکه این نامه ی سربسته نوشست نخست گرهی سخت بسر رشته ی مضمون زده است
در این روش در هر مرتبه گرهی که بهترین ارزیابی را داشته باشد ابتدا بسط داده می‌شود به عبارت دیگر گرهی انتخاب می‌شود که تابع ارزیابی، بهترین مقدار را برای آن بازگرداند. برحسب اینکه تابع ارزیابی چگونه پیاده‌سازی شود، روش‌های گوناگونی از الگوریتم اول-بهترین خواهیم داشت. جستجوی اول-بهترین دو نوع کلی دارد که در یکی تابع ارزیابی هزینه رسیدن از گره فعلی به سمت هدف را حداقل می‌کند و در دومی هزینه کل مسیر از گره شروع تا هدف حداقل می‌شود.
آن کس که به قدرت ز ازل نیشکر آورد هم او گرهی باز در آن نیشکر آورد