معنی کلمه گره در لغت نامه دهخدا
و چوب وی... نرم بود چنانکه بر او گره توان افکندن. ( حدود العالم ).
و دیگر که دارد همان او زره
کجا گیو زد بر گریبان گره.فردوسی.برزم اندرآید بپوشد زره
یکی جوشن از بر ببندد گره.فردوسی.بیاورد خفتان و خود و زره
بفرمود تابرگشاید گره.فردوسی.چون زلف خوبان بیخ او پرگره
چون جعد خوبان شاخ او پرشکن.فرخی.در شکن زلف هزاران گره
در گره جعد هزاران شکن.فرخی.بنگر چگونه بست ترا آنکه بست
اندر چهار رشته بچندین گره.ناصرخسرو.از تب چو تار موی مرا رشته حیات
و آن موی همچو رشته تب بر بصد گره.خاقانی.مرا زبان به ثنا گفتن تو خود گره است
زبان نابغه باید ثنای نعمان را.ادیب صابر.گره عهد آسمان سست است
گره کیسه عناصر سخت.انوری.مگو اززر و صاحب زر که به
گره بدتر از بند و بند از گره.نظامی.پس کرم کن عذر را تعلیم ده
برگشا از دست و پای من گره.مولوی. || قفل :
دگر گنج برگستوان و زره
چو گنجور ما برگشاید گره.فردوسی. || لکنت زبان : و این گره از زبان من بردار. ( قصص الانبیاء ص 97 ). رجوع به گره زبان شود. || چین و شکنج :
سیاوش ز گفت گروی زره
برو پر ز چین کردو رخ پر گره.فردوسی.چین در ابرو بسرم آمدن ای بدخو چیست
گرسر جنگ نداری گره ابرو چیست.؟ ( از لغت اوبهی ). || مشکل ، چه گره گشا بمعنی مشکل گشا باشد. ( برهان ) :
اگر مر این گره سخت را تو بگشایی
حقت بجان و بدل بنده وار بگزاریم.ناصرخسرو.گرهی را که دست یزدان بست
کی تواند کسی که بگشاید.ناصرخسرو.رجوع به گره گشا شود. || محل اتصال برگ و جوانه محوری را در روی ساقه نبات ، گره و فاصله دو برگ متوالی یا دو گره متوالی را میان گره مینامند. ( گیاه شناسی ثابتی ص 225 ): جَوزات ؛ گرههای میان دو پوست درخت. ( منتهی الارب ). عُجرَة، گره چوب و جز آن. ( منتهی الارب ) :