گره گشا. [ گ ِ رِه ْ گ ُ ] ( نف مرکب ) گره گشاینده. مجازاًبمعنی گشاینده مشکل و آسان کننده کار : عشق است گره گشای هستی گردابه زهاب خودپرستی.نظامی.آن می که گره گشای کار است با نفس ، چو روح سازگار است.نظامی.گفت ای نفس تو جان فزایم اندیشه تو گره گشایم.نظامی.چو غنچه جمله فروبستگی است کار جهان تو همچو باد بهاری گره گشا میباش.حافظ.
معنی کلمه گره گشا در فرهنگ معین
( ~ . گُ ) (ص فا. ) دارای توانایی یا امکان حل مشکل .
معنی کلمه گره گشا در فرهنگ عمید
۱. مشکل گشا. ۲. آن که گره از کار کسی بگشاید، کسی که مشکل کاری را برطرف سازد، مشکل گشا.
معنی کلمه گره گشا در ویکی واژه
دارای توانایی یا امکان حل مشکل.
جملاتی از کاربرد کلمه گره گشا
از دست کریم یم عطایی زانگشت کرم گره گشایی
گفتم گشاد بستگی کارم از کجاست گفت گره گشاست کف کار ساز من
گشاد زلف تو صد دل بیک گره که گشود گره گشای دل ماست سنبل مویت
بهوش باش دلی را به سهو نخراشی به ناخنی که توانی گره گشایی کرد
گره گشاید از او باد و مشگ بارد ماه زره نماید از او ماه و مشگ ساید باد
گهی بطره ی مشکین خویش عقده فکن گهی به پنجه ی سیمین گره گشای من است
چه عقده ها که ز خاطر گشود غنچه گل بهار بین که گره را گره گشا کردست
مکن از کار بسته اندیشه هر گره را گره گشاست علی
نظم تو، گره گشای پروین؛ نثر تو، زره ربای قلزم
خوش آنکه گر گرهی می فتاد در کارم گره گشای من آن زلف پرشکن می گشت