گرنه
جملاتی از کاربرد کلمه گرنه
و گرنه بدان سر نداند رسید در این ژرف دریا شود ناپدید
گرنه درش خیمه بساحل زدی موج قدم کی بسماع آمدی
که شود میهمان خوان وجود گرنه جود تو میزبان باشد
از عالم غیرت در گذر ای عزیز. آن عاشق دیوانه که تو او را ابلیس خوانی در دنیا، خود ندانی که در عالم الهی او را به چه نام خوانند؟ اگر نام او بدانی، او را بدان نام خواندن خود را کافر دانی. دریغا چه میشنوی؟ این دیوانه خدا را دوست داشت؛ محک محبت دانی که چه آمد؟ یکی بلا و قهر و دیگر ملامت و مذلت. گفتند: اگر دعوی عشق ما میکنی، نشانی باید. محک بلا و قهر و ملامت و مذلت، بر وی عرض کردند؛ قبول کرد در ساعت، این دو محک گواهی دادند که نشان عشق صدقست. هرگز ندانی که چه میگویم! در عشق جفا بباید و وفا بباید تا عاشق پختهی لطف و قهر معشوق شود؛ و اگرنه، خام باشد و از وی چیزی نیاید.
نبود گوهر یکدانهای در این دریا وگرنه چون صدف آغوش میگشودم من
به روزگار سلامت سلاح جنگ بساز وگرنه سیل چو بگرفت، سد نشاید بست
در حال حاضر یکی از مشکلات ساختمانهای بزرگ کافی نبودن فضای در نظر گرفته شده برای آسانسور است. این امر یعنی پیشبینی و منظور نمودن فضای کافی با محاسبه تعداد ظرفیت و سرعت مناسب آسانسورها با توجه به ارتفاع و جمعیت ساکن و کاربری ساختمان باید در ابتدای کار یعنی در زمان طراحی ساختمانها مد نظر قرار گیرد؛ وگرنه پس از اجرای ساختمان معمولاً افزایش فضای چاه آسانسور بسیار مشکل و در اکثر موارد غیرممکن است.
گرنه حزم تو بود محور گردون ریزد بیکی لحظه ز هم منطقه و قطب بدار
در روز پنجم به پادشاه اجازه داده میشد تا وارد معبدِ درونی شود. پادشاه تحقیر میشد: همهٔ نشانههای پادشاهی از او گرفته میشد، به صورت او سیلی زده میشد، گوشهای او کشیده میشد، سپس باید بر روی زمین (در پیش مردوک) میخزید و با خدا سخن میگفت. سپس، بار دیگر به پادشاه سیلی زده میشد. اینبار باید در چشمان او اشک جمع شده باشد وگرنه نشان از سالی بد در پیش رو است.
هم امشب نیز آن مه را بدزدم وگرنه سر بتاب از پایمزدم
ز ضبط ناله به دل رحم کردهایم وگرنه جهان کجاست که آتش به خشک و تر فکنیمش
وگرنه محال است آوردن او به حجت نویسی و قاصد دوانی